چو هستی خوش باش
چو هستی خوش باش
ابوالفضل بنائیان
نسبت فیلم «جهان با من برقص» با سینمای کیارستمی
بیشتر از آن که فیلم «جهان با من برقص» وابسته به کمدی وودی آلنی باشد و بیشتر از آن که لحن رفت و برگشتی کمدی و تراژدی آن چشمگیر باشد، و حتی فراتر از این که لحن پارودیک طنز سریالهای تلویزیونی سروش صحت بر آن تاثیر گذاشته باشد؛ وجه شباهت و تاثیر جهانبینی سینمای کیارستمی بر این فیلم قابل مشاهده و استناد است. استفاده از نابازیگر، داستانهای کمرنگ، لوکیشن روستا و رویه مستندگرایی او، وجوهی از سینمای کیارستمی است که معمولا بیشتر و موکدا در نقدهای فارسی به آن اشاره میشود و به طبع آن، ابراهیم فروزش و ابوالفضل جلیلی و سایرین را به عنوان رهروان سینمای کیارستمی مینامند. در صورتی که وجه کمدی فیلمهای او در اندک مواردی به آن اشاره شده است و شگفت این که، وجه کمدی آثار او به صورت متواتر در تکتک آثار او قابل مشاهده و استناد است.
نکته جالب درباره وجه کمدی سینمای کیارستمی اینجاست که کمدی فیلمهای او وابسته به خوشمزهبازیهای کلامی و موقعیتهای کمدی نیست و نام بردن از وجوه طنز آثار کیارستمی مانند نشانههای طنز در شعر اشعار حافظ، جماعتی را به تعجب وا میدارد و همان طور که طنز در شعرهای حافظ باعث خنده کشدار مخاطب نمیشود؛ کمدی مستتر در آثار کیارستمی نیز قهقهههای گوشخراش در سالن سینما را موجب نمیشود. زیرا کمدی و بار طنز فیلمهای کیارستمی برآمده از جهانبینی او بر اساس نگاه ممتنع و جامع او به مقوله زندگی است که بیشمار نمونه آن را میتوان در حکایات زندگی عرفا پیدا کرد.. نکته جالب اینجاست که کیارستمی استاد نشاندن این لبخند کمرنگ در غمانگیزترین و وحشتناکترین موقعیتهای انسانی است. از اتمسفر فاجعه زلزله گرفته تا کوچههای تاریک فیلم «خانه دوست کجاست» و از پرسههای مردی که تصمیم به خودکشی گرفته تا درماندگی کارمند دونپایه اداره مالیات و در اوج بیپناهی و استیصال، این نگاه کیارستمی است که چون حکیمی فرزانه، تمامی اتفاقات دنیا را چون دروغی بزرگ ریشخند میکند.
فیلم «جهان با من برقص»، اولین تجربه کارگردانی سینما داستان مردی به نام جهان با بازی علی مصفا است که قرار است تا دو ماه دیگر بر اثر بیماری از دنیا برود و حالا به پیشنهاد برادرش به نام بهمن با بازی کاظم سیاحی تمامی دوستان او در کلبه جنگلی او گرد آمدهاند تا آخرین دورهمی دوستانه را داشته باشند. اولین دوست او حمید (سیاوش چراغیپور) و همسر جوانش ناهید (هانیه توسلی) است که حمید میداند که به خاطر قد نیممتری و کله کچل او نبوده است که ناهید به عقد او در آمده است و در واقع ناهید همسر بنز و کارخانه و آپارتمان زعفرانیه است. احسان با بازی جواد عزتی نیز دیگر دوست این جمع است که شرط کرده است که در صورتی به محفل اینها خواهد آمد که فرخ، دوست مشترکشان در جمع نباشد.
فیلم «جهان با من برقص» آنقدر سهل و ممتنع و ناموکد است که هیچ نکتهای را به قطعیت درباره آن نمیتوان به زبان آورد. فیلم سروش صحت، با تلاش و تاکیدی قابل ملاحظه هر سکانس کمدی را با تراژدی و هر سکانس تراژدی را با یک صحنه کمدی در هم میآمیزد. از طرف دیگر، ناراحتی افراد از مرگ رفیقشان تا دعوای پر انرژی مردی که همسرش به عقد دوست صمیمیاش درآمده است و ناراحتی دختر تینیجر بعد از شنیدن مرگ زودهنگام پدرش را از معنا تهی میکند. و از طرفی دیگر به موجودات ابسوردی چون الاغ و گاو را چنان معنا میبخشد که در سکانس طویله مخاطب رودست میخورد که نکند گاو محوری داستان به کلام آمده است.
فیلم «جهان با من برقص» حتی میتواند نقیضه فیلم «مرگ ماهی» به کارگردانی روحالله حجازی باشد که مادری فوت میکند و فرزندانش با هزار رنگ و وضعیت مختلف قرار است سه روز را در خانه بگذراند، و در چنین وضعیتی کارگردان تلاش میکند از هر سوژهای، نمادی معناگرا بسازد و این تاکید آنقدر زیاد و عبث است که کار فیلم حتی به سانسور و توقیف کشیده میشود. در صورتی که فیلم «جهان با من برقص» آنقدر بازیگوش است که با تکتک موضوعاتی که تنها پتانسیل نمادپردازی دارند، شوخی میکند و به طرز تحسینبرانگیزی از تمامی کاشت و برداشتهای دراماتیک برای نشان دادن مفهومی خاص و پرسپکتیو موضوع محوری داستان فرار میکند. از طرفی دیگر فاصلهای عجیب با فیلم «باغهای کندلوس» دارد که تلاش میکرد در روایت چند دوست قدیمی، یک فیلم عاشقانه و شاعرانه بسازد.
ولی فیلم «جهان با من برقص» اساسا با عشق و شعر هم شوخی میکند. فیلم در سکانس گریه دختر جهان، به مخاطب خود رو دست میزند و از هر گونه عشق این مدلی اعلام برائت میکند و نکته جالب آن جاست که جایگزینی برای این عشق معرفی میکند که یکی از کمدیهای مفرح این فیلم است. شایان با بازی مهیار پوربابایی، همان جوانکی است که دختر جهان، عاشق او شده است و در منتهیالیه بیخیالی است. دختر جهان بعد از شنیدن خبر مرگ زودهنگام پدرش اشک میریزد و خودکشی میکند ولی بعدتر متوجه میشویم که تمام این اشکها و خودکشی برای پسر همسایه بوده است. از طرفی دیگر فیلم «جهان با من برقص» میتواند با آن سکانس درخشان روپایی با توپ خیالی در طویله، ادای دینی به آگراندیسمان آنتونیونی باشد. خواهر جهان، سنگی خیالی به سوی رضا با بازی «پژمان جمشیدی» پرت میکند. رضا سنگ خیالی را میگیرد و شروع به روپایی زدن با آن میکند. برادر جهان که سر میرسد توپ را با دست میگیرد و به او تحویل میدهد و ما صدای توپ را نمیشنویم، ولی درست در لحظهای که خیال میکنم که کارگردان عجب مرز نازکی میان خیال و واقعیت رسم کرده است. توپ به زمین میافتد و ما صدای توپ را میشنویم. این دقیقا کاری است که فیلم دائم با مخاطب، کلیشهها، ژانر، خردهداستان و حتی با خودش میکند.
فیلم دقیقا اساسا با مفهوم «بودن» دائم شوخی میکند و هر «بودن» را با «نبودن» جایگزین میکند. توپ در این صحنه نیست، ولی شخصیتها طوری رفتار میکنند که انگار توپی وجود دارد و درست در لحظهای که این توپ دارد تبدیل به یک نماد یا یک کانسپت خیالی حاضر در واقعیت میشود با صدای برخورد آن با زمین از نبودن فاصله میگیرد و بودن را تجربه میکند. به همین جهت نوع رفتار فیلم نه شوخی با ژانر، نه شوخی با مضمون و نه شوخی با کلیشهها که اساسا شوخی با مفهوم بودن و نبودن است که اساسا مفهوم زندگی و مرگ، وابسته به همین بودن و نبودن است. به همین دلیل فیلم «جهان با من برقص» یادآور شعر خیام است: چون عاقبت کار جهان نیستی است / انگار که نیستی چون هستی خوش باش.