شیخ صنعان و شوگر دَدی
ابوالفضل بنائیان
آیا مخاطبان سریال «مانکن» همان مخاطبان صداوسیما هستند؟
در میان رسانهها، تلویزیون رسانه قدرتمندی است که بیشترین میزان تاثیر بر مخاطب و عموم جامعه را دارد؛ تا آنجایی که از مرزهای رسانه جمعی عبور میکند و تبدیل به قدرتمندترین ابزار فرهنگی و موثرترین عامل تاثیر اجتماعی میگردد. تلقی نخست درباره تلویزیون و تاثیر آن تنها محدود به سویه ایجابی آن است که تلویزیون میتواند محتوا، مضامین و اطلاعاتی را به مخاطب انتقال دهد؛ غافل از آن که رسانه تلویزیون، سویه سلبی تلویزیون میتواند با سانسور، حذف و نادیده گرفتن قسمتی از نیازهای جامعه، عطشی فراگیر و تاثیری به اندازه سویه ایجابی در پی داشته باشدریال زیرا محتوا و رمزگان فرهنگی در تلویزیون انتقال نمییابند؛ بلکه بازتولید میشوند. تلویزیون طبق دیدگاه و سلیقه صاحبان رسانه، اطلاعات و محتوایی را در اختیار مخاطب قرار میدهد، ولی این اطلاعات هنگام دریافت توسط مخاطب در ذهن او دوباره تولید میشود و معنایی جدید پیدا میکنند.
«استوارت هال»، نظریهپرداز فرهنگی سه جایگاه فرضی برای شیوههای رمزگشایی مخاطب از یک گفتمان تلویزیونی را مطرح میکند. جایگاه اول «جایگاه مسلط – هژمونیک» است که محتوای برنامه تلوزیونی دقیقا در ذهن مخاطب بازتولید گردد. دومین جایگاه از دیدگاه هال، «جایگاه جرح و تعدیلشده» است که رمزگشایی، ترکیبی از عناصر تطبیقیابنده و تعارضجویانه است. این نوع رمزگشایی، مشروعیت تعاریف برآمده از هژمونی را به رسمیت میشناسد ولی در سطحی محدودتر، قواعد جدید و ملموس خود را میسازد. یعنی برای قاعدههای کلی، استثناهایی را در نظر میگیرد. سومین جایگاه به «رمزگان تقابلجو» اختصاص دارد. در این جایگاه، مخاطب رمزگان را کامل دریافت میکند، ولی در وجود مخاطب، محتوایی بازتولید میشود که در تعارض کامل با محتوای ارائه شده است.
مطابق قانون اساسی، رسانه تلویزیون منحصرا در اختیار حکومت است و تلاشهای تاسیس شبکههای خصوصی همیشه به بنبست قانونی رسیده است. در این سالها با ظهور و گسترش شبکههای ماهوارهای و گسترش شبکههای اینترنتی باز نتوانسته است تعادل لازم در شکاف بین دیدگاه جامعه و دیدگاه رسمی دولتی را پر کند و تلویزیون ایران به جای تلاش برای نزدیک شدن به سبک زندگی و تغییرات خانواده در دهه اخیر، بیشتر از مردم فاصله گرفته است. در هفته گذشته، در مورد فیلم «مطرب» بحث به جایی ختم گردید که از منظر آدورنو، مصرف کالاهای مبتذل را نباید محدود به مخاطب این کالاها دانست و دستگاه فرهنگی و سیستم سیاستگذاری مهمترین متهمان وضعیت کنونی است.
اقبال سریال «مانکن» به کارگردانی «حسین سهیلیزاده» در جذب مخاطب به اندازه کامنتهای میلیونی «تتلو» و یا به اندازه تشییع جنازه پاشایی در چند سال پیش موضوعی نگران کننده است. سریال مانکن داستان پسر جوانی به نام کاوه با بازی امیرحسین آرمان است که به دلیل بدهیهای پدرِ زندانیِ خود وادار به تنفروشی شرعی میشود و به عقد زنی ثروتمند با بازی مریلا زارعی میشود. همین خلاصه یک خطی داستان میتواند نمایانگر تعارض و تناقض شدید موضوع این سریال با سریالهای تلویزیونی صداوسیما باشد و حتی نیازی به تماشای کل سریال نیست و با تماشای حتی چند دقیقه از سریال میتوان شباهت این افتضاح فرهنگی با کلیپهای اینستاگرامی مبتذل را به وضوح تماشا کرد.
سریال مانکن، بیش از آن که نمایش سبک زندگی مدرن و جدید جوان امروز باشد، نمایانگر تمام موضوعاتی است که تلویزیون به دلیل سویه یکطرفه از نمایش حتی قسمتی از آن سرباز زده است. وقتی در سریالی تلوزیونی «پدر»، وقتی دو دختر با یک پسر در کلاسی تنها میشود، پسر قهرمان و قدّیس سریال، مانند دیوانگان از پنجره بیرون میپرد و سیستم فرهنگی تلویزیون این حرکت را تا حد اقدامی آسمانی و آرمانی تقدیس میکند، هیچ بعید نیست که در آنتیتِز تلویزیون، فیلمی ساخته شود که موضوع «شوگر مامی» را به عنوان جذابیت به مخاطب عرضه کند. یا وقتی تلویزیون با ساخت مضحک سریال ستایش، کلیه قواعد و تکنیکهای سینما را به سخره میگیرد، تولید سریالی با کیفیت نازل بصری و ضعف فاجعهبار ساختاری مانند «مانکن»، هیچ جای تعجبی ندارد.
از طرفی دیگر سریال «مانکن» در چنان فقر محتوایی و فرمی دست و پا میزند که حتی امکان نوشتن چند خط نقد را از منتقد میگیرد. موضوع فیلم آنقدر سخیف است و پرداخت این موضوع آنقدر مبتذل است که واقعا در هیچ مقیاسی قابل سنجیدن نیست. شخصیتها آمادهاند که فقط لحظهای نیاز چشمچرانی مخاطب را ارضا کنند و پلات داستانی هیچ هدفی جز فانتزیهای کثیف را نمیپردازند. حتی تصویربرداری و گریم این سریال نیز در مبتذلترین حالت ممکن است. واقعیت بازنموده در آ« چیزی شبیه فحش حساب میشود و زیباییشناسی تنها یک شوخی بانمک با کارگردان است.
ولی نکته نگرانکننده هیچکدام از اینها نیست، وقتی دانشجویان در ساعت استراحت خود با گوشی، آخرین قسمت این سریال را دنبال میکنند و جوانان حتی نکتهها و تکههای سریالی چنین مبتذل را با شور و شعفی غریب برای یکدیگر تعریف میکنند، یعنی مطمئنا فاجعهای در حال وقوع است. نکته آن جاست که تلویزیون ملّی در استانداردهای چهل سال پیش در جا میزند. مخاطبین این سریال، همگی در سیستم آموزش و پرورش ایران درس خواندهاند و نکات تربیتی و اخلاقی حتی بالاتر از موضوعات درسی هر روز برای آنها تکرار شده است و از همه مهمتر این سبک سریالبینی و مواجهه با سریال نتیجه سالها مصرف محصولات صداوسیما است. حالا مسئولین صداوسیما و سیاستگذاران فرهنگی میتوانند با خیال راحت، ضوابط پخش صداوسیما را سختگیرانهتر در نظر بگیرند و تبصرههای جدید پیدا کنند و برای حفظ همان ضوابط، رویه سلبی خود مانند بلور کردن تصویر و حدف پلان و آباژور در فورگراند را ادامه دهند، فارغ از آن که هیولای وحشتناک ابتذال، لحظه به لحظه بزرگتر میشود.