بر مزار فیلمی شریف
ابوالفضل بناییان
فیلم «مزار شریف» به کارگردانی «عبدالحسن برزیده» یکی دیگر از آثار شریف! سینمای ایران است. صفت شریف نیز مانند صفت فاخر، از آن دست واژههایی است که در سینمای ایران معنای ذاتی خود را از دست داده است و معنایی کنایی پیدا کردهاند و دیگر حتی لازم نیست که حتما خواننده، مخاطب جدی سینما باشد تا طنز و کنایهی این دو صفت را دریابد، واژگانی که از فرط انتساب جناحی و استعمال غرضورزانه، معنایی دقیقا متضاد پیدا کردهاند و نماینده سینمایی هستند که با بودجهای دولتی و داعیهای پرطمطراق، فیلمهای بد، ضعیف و کسلکننده به مخاطب عرضه میکند. در تابستان سال 1377 یک خبر ناگوار جامعه ایران را تکان داد. تعدادی از کارمندان کنسولگری ایران در مزار شریف و در زمان پیشروی طالبان با استناد به تعهد کشور پاکستان همچنان در محل کار خود باقی ماندند و ناپدید شدند.
بعد از حدود یک ماه اخبار متناقض، خبر شهادت آنها توسط نیروهای طالبان مردم ایران را غمگین کرد. ولی از بین تمام کارکنان کنسولگری ایران در مزار شریف تنها یک نفر به نام «اللهمدد شاهسون» به طرز معجزهآسایی توانست از مهلکه و جوخهی اعدام جان سالم به در ببرد و بعد از نوزده روز خود را به مرز ایران رساند. اتفاقات مزارشریف و روایت تنها باقیمانده از یک جنایت دستهجمعی مسلما یکی از بهترین ایدههایی بود که تمام مصالح یک درام را در اختیار کارگردان قرار میداد و فیلم مزار شریف به کارگردانی عبدالحسن برزیده تلاشی نافرجام از روایت دراماتیک یکی از جذابترین ایدههای سینمایی است که میتوانست یکی از بهترین فیلمهای سال 1394 ایران باشد.
سندرم وحشتناکی که این روزها سینمای ایران دچار آن شده است، تصوری است که بیشتر از سوی برخی کارگردانهای گزیدهکار و دولتی پیگیری میشود. سندرم وحشتناک و واگیردار تولید فیلم فاخر و باشکوه آنجایی خطرناک جلوه میکند که دوستان، فیلمسازی را برآمده از تفکیک کارگردانی، دکوپاژ و بازیگردانی تصور میکنند و با واگذاری وظایف کارگردان به عوامل حرفهای، مسئولیت را از گردن خود ساقط میکنند و در گوشهای مینشینند و آرزوهای بزرگ را در سر میپرورانند. عطش ساختن فیلمی فاخر، باشکوه و عالمگیر روزبهروز بیشتر فیلمسازان را به خود آلوده کرده است، ولی متاسفانه به جای آن که این انگیزه باعث تلاش بیشتر و پرداخت دقیقتر کارگردانها باشد، آنها را سوق به ورطهای داده است که بیشتر نشان از کمبود اعتمادبهنفس و خودکمتربینی است. استفاده از مدیران فیلمبرداری بزرگ، حضور بازیگران حرفهای و سایر عوامل فنی در فیلمهای دولتی تنها نشانهای از سینمایی است که میخواهد سر به آسمان بساید و افقها را در نوردد، ولی حتی نمیتواند روی پای خودش بایستد و مخاطب بومی خود را راضی نگاه دارد.
به همین دلیل آن ایده بلندپروازانه همراه با آن اعتمادبهنفس پایین در نتیجه فیلم مضحکی میشود که نه به آثار عوامل پرطمطراق آن فیلم شبیه است و نه به آثار متوسط همان کارگردان. معمولا این فیلمها که داعیهای شگرف و مضمونی دولتی دارند، با تقاضای یک بودجه دولتی هنگفت آغاز میشوند. کارگردان با یک مضمون ارزشی و به قصد فتح سینمای دنیا و انتقام از هالیوود کار خود را با دعوت از عواملی شروع میکند که هیچ نسبتی با سینمای او ندارند. دعوت از مدیران فیلمبرداری بزرگ، فینفسه نمیتواند کاری اشتباه باشد ولی وقتی در اثر، هیچ نشانی از وحدت رویه در میزانسن و هیچ الگوی عملی برای روایت دیده نمیشود و گاها روند دراماتیک داستان به دلیل قابی زیبا و حرکت دوربینی مسحورکننده به کلی زیرپا گذاشته شده است، مطمئنا این شائبه ایجاد میشود که کارگردان به عنوان مولف این اثر هنری در کدام سطح قرار گرفته است.
وقتی فیلمی مانند مزارشریف با آن واقعه تکاندهنده و پتانسیل دراماتیک، توانایی خلق حتی یک صحنهی تاثیرگذار ندارد و آن داستان پرکشش تبدیل به یکی از کلیشهایترین و سطحیترین آثار سینما شده است، انگشت اتهام را به سوی چه کسی جز کارگردان میتوان گرفت؟ فیلمنامهی فیلم «مزار شریف» اگرچه در جایی بین فیلم تاریخی و فیلمنامههای سرگذشت دستوپا میزند و ایرادات بسیاری دارد، ولی موضوعی که باعث شده است که فیلم مزار شریف به عنوان یکی از بدترین فیلمهای سال 1394 سقوط کند، کارگردانی بد، خامدستانه و آماتور فیلم است. گویی دکوپاژ صحنهها به صورت کلی به فیلمبردار واگذار شده است و کارگردان عطای بازیگردانی را به لقایش بخشیده است و بازیگردانی را نیز به عهدهی بازیگران فیلم گذاشته است.
به عنوان مثال در سکانس بازی «حسین یاری» و «مسعود رایگان» دوربین تنها در زوایایی قرار میگیرد تا تصویری زیباتر داشته باشد. تنها بازمانده جنایت مزار شریف به طرز باورنکردنی از افغانستان گریخته است و حالا در ایران متهم به همکاری با طالبان است. سکوت او و ترجیح او به افشای راز در سینه برای مقامات بالادستی و اجبار او برای حل سریعتر گره اصلی درام، میتوانست به گرانیگاه دراماتیک فیلم تبدیل شود و راز او تعلیق فیلم را برقرار کند. ولی میرانسن غلط، بازیهای ابتدایی و دکور کاملا مصنوعی به صورت کلی تمام بار دراماتیک این سکانس را نابود کرده است. دوربین به جای نزدیک شدن به کاراکترها بیشتر در نمای معرف باقی میماند تا در گوشهی قاب و با تصویر دو زنجیر، نمایی کارتپستالی داشته باشد. دیالوگها ناشیانه نوشته شده است و تنگنایی که قهرمانِ فیلم در آن گیر افتاده است را به مخاطب القا نمیکند. دکور بد و مصنوعی و فضاسازی تنها به امید پست پروداکشن و جلوههای ویژه است که ابدا قابلباور نیست.
فیلم «مزار شریف» یکی دیگر از تلاشهای خامدستانه سینمای ایران است که ایده و مضمون را همانند فیلمنامه میانگارد و با بودجهای بالاتر از نرم سینمای ایران و بهکارگیری عوامل حرفهای تلاش میکند تا اثری فاخر و ماندگار خلق کند ولی حتی از جذب مخاطب عام سینما عاجز است.