اتحادیه ابلهان
ابوالفضل بناییان
ذائقهی مخاطبان و سلیقه تماشاگران در سینما دیگر نه مانند سال 1377 است که حضور ابوالفضل پورعرب رونقی به گیشه ببخشد و نه مثل سال 1380، حضور خواننده مشهور در فیلم «شب برهنه» اتفاق ویژهای است و نه حتی مثل سال 1387 حضور بازیگران طنز مانند جواد رضویان یا رضا شفیعیجم در فیلمی مثل «چارچنگولی» میتواند فروش بالای یک فیلم را تضمین کند. ذائقه مخاطبان سینما عوض شده است و فردی مثل «سعیدسهیلی» این موضوع را شاید بهتر از بقیه میداند، زیرا طی این سالها تمامی ایدههای زرد و مبتذل را برای فروشِ بیشتر آزموده است. او درحالی فیلم «کلاشینکف» را ساخت که تجربه فروش بالای «گشت ارشاد» را چندی قبل تجربه کرده بود و به خوبی میدانست که ذائقه مخاطب عام، اکنون چه فیلمهایی را میپسندد.
داستان فیلم «کلاشینکف» در مورد سربازی است که به قصد ستاندن حق، پُست نگهبانی بانک را ترک میکند و «قیصروار» و اسلحه در دست در شهر راه میافتد. ولی فیلم در کنار داستان مغشوش و شلخته و کمدی وقیح خود، به فروش خیرهکنندهای دست پیدا کرده است. از حضور رضاعطاران و تاثیر او در فروش که بگذریم، این فیلم حسی برای مخاطب پدید میآورد که دقیقا طبقهی متوسطِ مخاطبان سینما به آن نیاز دارند. تماشای فلاکت محض و زندگی سیاه آدمها و معرفی کاخنشینها و حاکمان به عنوان مقصران این فلاکت، همان فرصتی است که فیلم از مخاطبانش دریغ نمیکند.
تماشای نگونبختی قهرمان قصه و احتمالا نچنچ از سر دلسوزی، حسی در مخاطب ایجاد میکند که او وظیفهی خود را در قبال فقیران ادا کرده است و نوعی رضایتمندی و حسی خوشایند در درون مخاطب شکل میگیرد که مانند بقیه، یک انسان بیدرد و بیعاطفه نیست. از طرف دیگر وقتی آدمهای حاشیهنشین، تنها سیاستمداران و قشر ثروتمند جامعه را مقصر اعلام میکنند. مخاطب طبقه متوسط میتواند به راحتی خودش را از اتهام بیعملی در قبال فقر، مبرّا بداند. و از همه مهمتر فیلم، با یک مشت اطلاعات سطحی و مانیفستهای نخنما باعث میشود که مخاطب احساس روشنفکری کند و خوراک لازم برای استاتوس فیسبوک داشته باشد.
فیلم «کلاشینکف» به رغم محتوای مغشوش و کممایهی خود با یک رضاعطاران نهچندان بانمک همچنان میفروشد. ولی اگر خواسته باشیم دقیقتر به اثر نزدیک شویم؛ با فیلمی روبرو هستیم که حتی اصول اولیه فیلمنامهنویسی را رعایت نمیکند. فیلم هنوز شروع نشده است که کلی حوادث عجیب و غریب بر سر مخاطب آوار میشود و او را هاجو واج روی صندلی قرمز سینما بهتزده میکند. و اگر مخاطب ما کمی صبور باشد و بتواند این حجم ابتذال و شلختگی را تحمل کند، نیک در خواهد یافت که از این پس صبوریاش را خرج فیلمی کند که در کارنامهی کارگردانش فیلمی مثل «چارچنگولی» نباشد.