پنجره عقبی
ابوالفضل بنائیان
نگاهی به شیوههای سینمایی سری «شبهای مافیا»
ریالیتیشو ها ابتدا در دنیای تلویزیون به عنوان فصل مشترک برنامههای مستند و سرگرمی آغاز به کار کردند. برنامههای ریالیتیشو در حد فاصل برنامههای مستند و برنامههای سرگرمی ساخته شدند و توانستند مخاطبان گستردهای را جذب کنند، این برنامهها از یک طرف هیجان و انرژی خود را از برنامههای بازی و سرگرمی میگرفتند و از طرف دیگر میتوانستند با شاخصههای مستندگونه خود جذابیت واقعی بودن را به دست بیاورند. ولی دو شاخصه مهم باعث شد که ریالیتیشوها اهمیتی دو چندان برای برنامهسازان داشته باشند. نخست این که، ریالیتیشوها بسیار اقتصادی هستند، یعنی با حداقل هزینه، آورده بسیار زیادی برای تلویزیونها دارند. فیلمنامه که معمولا به معنای تام در کار نیست، کارگردانی هم تنها با جانمایی دوربین و سوییچ دوربینها خلاصه میشود، زمان تولید اغلب کوتاه است و طراحی صحنه و لباس چندانی نیز وجود ندارد، در مقابل هزینههای پایین، این برنامهها توانایی جذب مخاطب در حد سریالهای الف دارند. ولی موفقیت و تاثیرگذاری ریالیتیشوها منحصر به زمان تولید یا تاثیر در زمان پخش برنامه نبود. حضور سلبریتیها در ابتدا به دلیل اقبال عمومی و معرفی گسترده برنامه اتفاق افتاد ولی در واقع ریالیتیشوها جایی بود برای تخلیه همان میل به گناهِ سرک کشیدن در زندگی دیگران و حالا که قرار است این سرک کشیدن به صورت قانونی و حلال باشد، چه انتخابی بهتر از سلبریتیها که اخبار زرد و حواشی زندگیشان آنقدر جذاب و مخاطبپسند است که حتی تبدیل به اهرمی امنیتی شده است که میتواند افکار عمومی را از موضوعی سیاسی منحرف کند.
در ابتدای کار، ریالیتیشوها این قابلیت را داشتند که مردم عادی را به فردی شناخته شده تبدیل کنند، ولی به مرور و از ابتدای سال 2000، برنامهسازان تلویزیونی به ویژگی جالبتری از این برنامهها پی بردند و سیل بازیگران درجه 2 یا خوانندگانی که در ابتدای مسیر پیشرفت بودند یا ستارههای ورزشی به این برنامهها باز شد و بعد از مدتی حضور در ریالیتیشوها تبدیل به یک قسمت کمپینهای تبلیغاتی ستارههای آتی عرصه رسانه تبدیل شد. بدین ترتیب که قبل از رونمایی از یک خواننده یا بازیگر به عنوان ستاره جریان اصلی، در یکی از ریالیتیشوها به مردم معرفی میشد تا فرایند تبدیل از فرد عادی به فرد آشنا و فرد آشنا به یک فرد معروف و نهایتا ستاره تسریع یابد.
ولی در ایران با یک دوره تاخیر ریالیتیشوها ابتدا به شبکه نمایش خانگی و بعد به ویاودی ها رسید. اولین نکته در مواجهه با ریالیتیشوها، جنبه واقعنمایی آنها بود. اگرچه مخاطبان این بار با ستارگانی روبرو میشدند که سناریو و دیالوگ از پیش نوشته شدهای وجود نداشت، ولی قصه جایی آغاز شد که این برنامهها میتوانست فاصله بین روایت رسمی و روایت واقعیگی شخصی اخلاقی سلبریتیها را نشان دهد. به همین دلیل نوع پوشش، خصوصیات اخلاقی و دکوراسیون منزل ستارگان از متریال اصلی برنامهها جذابیت بیشتری داشت. از هفته گذشته مجموعه «شبهای مافیا» از پلتفرم فیلیمو در دسترس مخاطبان قرار گرفته است و اقبال عمومی را تا جایی به دست آورده است که ادعا شده است از بسیاری سریالهای داستانی نیز گستردهتر بوده است. ولی نکته جالب، موفقیت این برنامه در جذب مخاطب در دو نکته مهم سینمایی نهفته است.
نکته اول، ریالیتیشوها مخاطب را در موضع چشمچرانی گستردهتری نسبت به فیلمهای سینمایی قرار میدهند. طبق نطر لورا مالوی، اساسا جریان اصلی سینما، هنری مردانه است که مخاطب را در موقعیت چشمچرانی قرار میدهد و ریالیتیشوها این قابلیت را دارند که امکان چشمچرانی را برای مخاطب گستردهتر میکنند. زیرا هم بازیگران دیگر نقش کسی را بازی نمیکنند و هم شرکت در بازی و موقعیت بداهه و غیرقابل برنامهریزی باعث میشود تصویر روتوش نشدهتری در اختیار مخاطب قرار بگیرد. ترس باختن و نتوانستن در اجرای نقشی که در لحظه به بازیگران واگذار شده و ناتوانی در اقناع نقش، برای بازیگری که شغلش ایفای نقش است، از آن موقعیتهای فشرده و عصبی است که تماشای آن حتی از تماشای بازی مافیا نیز جذابتر است. زیرا بازیگران به واسطه شغلی تمایل به جلوهگری دارند و تمایل دارندکه اثبات کنند بدون کارگردان و فیلمنامه هم میتوانند بازیگری کنند و توانایی پوشاندن حس لحظهای و جعل حس دیگر را به وسیله کلمات، مدل نشستن، میمیک چهره و حالت خود را دارند.
نکته دوم، تعلیقی هیچکاکی است که در سریال «شبهای مافیا» به واسطه استراتژی برنامه ایجاد شده است. هیچکاک در مصاحبه با تروفو مثال جالبی میزند: «حالا بیایید یک موقعیت تعلیق را در نظر بگیریم. بمبی زیر میز ماست و تماشاگران از آن باخبر هستند، شاید به این خاطر که یک خرابکار را دیدند که بمب را زیر میز کار میگذاشت. مخاطب میداند که این بمب در ساعت یک منفجر خواهد شد و یک ساعت هم در پسزمینه به چشم میآید. تماشاگر میبیند که ساعت یک ربع به یک است. در چنین شرایطی مکالمههای کسلکنندهی ما جذاب خواهند بود، زیرا اکنون مخاطب در این صحنه مشارکت میکند. مخاطب با تمام وجود میخواهد به شخصیتهای روی پرده هشدار دهد: «شما نباید راجع به این مسائل پیشپاافتاده حرف بزنید. یک بمب زیر میز است که به زودی منفجر خواهد شد.»
هیچکاک در این مصاحبه صراحتا اشاره میکند که تعلیق زمانی رخ میدهد که مخاطب نسبت به موقعیتها از شخصیت فیلم بیشتر اطلاعات داشته باشد. به عنوان مثال در فیلم «پنجره عقبی»، لیزا برای یافتن مدارک به خانه قاتل میرود و هیچکاک به بیننده، قاتل را نشان میدهد که بعداز او به خانه خود باز میگردد. ولی لیزا این موضوع را نمیداند. این سکانس جذاب هیچکاک از همین الگوی ساده پیروی میکند. شاید اگر مخاطب نیز مانند لیزا از حضور قاتل بیخبر بود، حاصل آن یک لحظهی غافلگیرکننده میشد، اما در حالت اول با زمان طولانیای از احساس تعلیق مواجهیم که اتفاقا از آن لذت میبریم. در سریال «شبهای مافیا» مخاطب در موقعیت لیدر یا گرداننده قرار میگیرد و با آگاهی از نقش تکتک بازیگران، از لحاظ اطلاعات یک مرحله بالاتر میایستد و در تعلیقی هیچکاکی فرو رود و از مشاهدههای آدمهای سردرگم، انسانهای در مخمصه افتاده و افرادی که مشغول به فریب و نیرنگند و همینطور چگونگی حدس افراد لذت میبرد. سریال «شبهای مافیا» باعث میشود که مخاطب بتواند راحت روی مبل بنشیند و هوش و ذکاوت بازیگران را در بوته آزمایش ببیند. اگرچه که کارگردان میتوانست شبیه فیلم «گرگبازی» نوشته «مجید اسلامی» موقعیتی بینابین شهروندان و لیدر برای مخاطب در نظر بگیرد و مشارکت مخاطب و چالش ذهنی او را بیشتر کند و اهمیت تدوین و حذف قسمتی از روایت را به عنوان شیوه سینمایی به این برنامه بیاورد ولی تا کنون دست به چنین کار جسورانهای نزده است.