حماسه اسپیناس پالاس
ابوالفضل بنائیان
هیچ شکی نیست که هیچکس احساسات خود را با نثر آهنگین و با ساز و آواز بیان نکرده است. این اعمال برای فرهیختگان، رنجآور و برای قشر کارگر یکسره بیمعنی و نامفهوم است. این کارها فقط برای خشنودی کسانی است که خود را از روح بورژوازی اشباع کردهاند ولی هنوز تشنه ماندهاند. پس این سوال باید پرسیده شود که آیا همه این اعمال، هنر است؟ و هرآنچه که هنر نامیده میشود، خوب است؟ و اگر خوب است، آیا سزوار این همه تلاش و هزینه است؟
هنر چیست؟/ تولستوی
- نمایش بینوایان در همان نقطه شروع، آبستن حواشی بسیار بود. گمانهزنی قیمت بلیط، حضور ستارگان سینما و حواشی پست دولتی کارگردان این نمایش و سالن اجرای این نمایش، همگی بهانههایی بودند برای تاختن به بزرگترین اجرای تئاتر پس از انقلاب. گویی اتفاقی فراتر از ظرفیت جامعه هنری در حال وقوع است. برای جامعهای که بیشتر عادت به شنیدن اخبار متعدد لغو کنسرتها دارد و عادت کرده است در سالنی کمتر از صدنفر به تماشای نمایشی با تعداد بازیگران کمتر از انگشتان یک دست بنشیند.
- حسین پارسایی کارگردان این نمایش که چند ماه پیش نمایش موزیکال الیورتوئیست را در تالار وحدت به اجرا برده بود و توانسته بود تحسین و تمجید اهالی هنر را برانگیزد. امید آن میرفت که با اجرای این نمایش دومین گام را در جهت آشنایی مخاطب ایرانی با نمایش موزیکال را بردارد. مخاطبی که سالهاست به دلیل عدم عرضه کالای ارزشمند فرهنگی گمان میبرد که نمایش موزیکال باید چیزی شبیه نمایشهای مهدکودک باشد که با یک ارگ و یک عمو پورنگ و خاله شادونه کامل شده است و اساسا موضوع جدی و عمیقی نیست که مخاطب جدی داشته باشد. همان مخاطبی که فکر میکند سینمای علمی تخیلی اساسا ژانری بیارزش است و فیلمی مانند LALA LAND خیلی بیارزشتر از آن است که مورد بحث توجه او قرار گیرد. همان مخاطبی که گمان میکند داستان بینوایان را در کودکی خوانده است و اطلاعات او بر اساس همان کارتون دهه شصتی کوزت است.
- نمایش موزیکال بینوایان تا کنون در بیش از 42 کشور جهان روی صحنه رفته است و اشعار آن به بیش از 20 زبان زنده دنیا ترجمه شده است که از 29 قطعه آن، 23 قطعه برای این نمایش ترجمه شده است. ولی وجه شباهت تمام اجراهای بینالمللی این نمایش، اجرای قسمت آوازی توسط خوانندکگان حرفهای و مسلط است و وجه تمایز نمایشهای موزیکال یا فیلمهای موزیکال انجاست که در سینما امکان آزمون و خظا و ضبط استودیویی آواز وجود دارد به همین دلیل ستارگان سینما میتوانند با تمرین و ضبطهای متعدد و ادیت صدا به کیفیتی مناسب برسند. ولی در تئاتر، بازیگر میبایست چشم در چشم مخاطب، قطعات را هماهنگ با گروه موسیقی اجرا کند و تماشاگر به سادگی متوجه ناهماهنگی و عدم آمادگی بازیگر خواهد شد. در نمایش بینوایان، نوید محمدزاده بازیگر نقش جاور آنقدر نامسلط و ناهماهنگ است که برای هماهنگی با موسیقی محبور است بدون دلیل دراماتیک تمام پلههای دکور را بالا برود تا روبروی گروه موسیقی قرار بگیرد و پشت به مخاطب، فواصل و ریتم قطعه موسیقی را حفظ کند. شاید اگر دامنه صدای محدود نوید محمدزاده و اجرای پایینتر از استاندارد او نبود، شاید مخاطب میتوانست ضعف دیگر بازیگران سینما را در آوازخوانی بپذیرد ولی اجرای صحیح آواز بازیگر نقش بزرگسالی کوزت و حفظ ریتم و فواصل موسیقیایی توسط هوتن شکیبا این تفاوت را به یاد مخاطب میآورد که این نمایش چقدر میتوانست هماهنگ و بهتر باشد.
- شاید آن مثال قدیمی و عامیانه را شنیده باشید که ترجمه به زن میماند: اگر زیبا باشد وفادار نیست و اگر وفادار باشد مطمئنا زیبا نیست. ولی لابد باید این بند هم اضافه کرد که ترجمه بد، نه زیباست و نه وفادار. اولین نکته در ترجمه شعر، صرف نظر از ترجمه محتوایی، انتقال فرم شعر به عنوان دربرگیرنده صنایع ادبی و ظرافتهای زبانی است که بخشی از معنا را تشکیل میدهد. فارغ از آن که آوازهای بازیگران و گروه کر نامفهوم و غیرقبال تمیز است و متن شعر مطابق شیوه اجراهای موزیکال در اختیار تماشاگر قرار نگرفته است، ترجمه اشعار این نمایش در پایینترین سطح ممکن قرار دارد. آن قدر نازل که نه تنها توانایی بازافرینش صنایع و ظرایف ادبی را ندارد، بلکه در حفظ ریتم و حسن انتخاب کلمات نیز ناتوان است. مثلا برای ترجمه عبارت what we have, we have to share ترجمه « کم یا زیاد هرچه که هست، سهم توست ای تهیدست» نکته جالب در این ترجمه شاید با ذکر این نقل قول از حسینقلیخان مستعان اکتفا کرد که «من در دفاع از بینوایان گفتم و نوشتم و اثبات کردم که گدا فقط به فقیر و بدبخت از لحاظ مادی و مالی اطلاق نمیشود، بلکه به افراد فاقد اخلاق و تقوا و دیگر فضایل انسانی اشاره دارد» یعنی همین کلمه تهیدست که مترجم محترم از فرط تنگ آمدن قافیه قرار داده است تا چه میزانی میتواند محتوای کل نمایش را به جفنگ بکشاند.
- رمان بینوایان مطمئنا یکی از سه رمان تاریخ ادبیات جهان است. رمانی که ویکتور هوگو دربارهاش میگوید: «این کتاب یک فرآیند از شر به خیر، از بطلان به حقیقت، از شب به روز، از حیوانیت به وظیفه، از جهنم به بهتش و از هیچ به خدا است». شاید انتظار زیادی باشد که این نمایش یا هر نمایش دیگری بتوناد تمام شرفیت رمان شاهکار بینوایان را به نمایش بگذارد، ولی در قیاس با فیلم «تام هوپر» حداقل انتظار مخاطب نمایش تردیدهای بنیادی ژان والژان باشد که در هر بزنگاه یقه او را میگیرد و یکی از مهمترین نقاط کانونی معنا در استحاله او است و حتی از برداشت سطحی کارگردان در این مورد هم اگر بگذریم، هرگز نمیشود حذف غافلگیری ماریوس توسط تناردیه در فصل مرگ ژانوالژان را نادیده بگیریم.
- نقد تولستوی در فصل اول و دوم کتاب «هنرچیست» دقیقا اشاره به پدیدهای مانند بینوایان دارد که مخاطب با مجموعهای از تناقضها چندان که گفته شد، روبرو میشود و سوال بنیادین تولستوی را دوباره مطرح میکند که آیا هر اثر هنری واجدمعناست؟