جیمی جامپ، آکتور سینما
ابوالفضل بناییان
عطا و معصومه زوج فقیری هستند که مدت اجاره خانهشان به پایان رسیده است و صاحبخانهی بیرحم تصمیم دارد که اجاره را افزایش دهد. فیلم «قندون جهیزیه» اولین فیلم «علی ملاقلیپور» فرزند «رسول ملاقلیپور» کارگردان فقید ایران است. فیلم «قندون جهیزیه» در جشنواره فیلم فجر سال گذشته نتوانست هیئت داوران را برای شرکت در بخش مسابقه اقناع کند تا جایی که کارگردان جوان و عاصی این فیلم در اظهاراتی جنجالی ابراز داشت که هیئت انتخاب جشنواره، مخاطبان را از تماشای دینامیت اکران سال آینده محروم کردند. ولی جنجالهای این فیلم و کارگردانش پایان نداشت. همزمانی اکران این فیلم و فیلم «محمد» باعث شد که کارگردان یاغی در قامت «جیمی جامپ» ظاهر شود و در وسط یک مسابقه فوتبال با پیراهنی منقش به نام فیلم از این سو به سوی دیگر بدود و جامعه سیاسی و ورزشی کشور را در حیرت فرو ببرد. ولی نه آن اظهارات ژورنالیستی و نه آن واکنشهای لمپنی باعث نگردید که این فیلم تبدیل به دینامیت اکران امسال شود و فیلم به رغم استفاده از بازیگران مشهوری همچون اکبر عبدی، صابر ابر و نگارجواهریان نتوانست موفقیت خاصی را رقم بزند.
فیلم «قندون جهیزیه» فیلم متوسطی است، چون میخواهد معجون و ملغمهای از همه چیز باشد. از طرفی مخاطب عام را نشانه گرفته است و از طرف دیگر میخواهد مثل «شب آمریکایی» تروفو به سینما و روند فیلمسازی ادای احترام کند. از یک طرف میخواهد با نمایش طنز تلخ رابطه عطا با برادرش شبیه فیلمهای روشنفکری ابسورد باشد ولی از طرف دیگر اکبر عبدی را بدون هیچ کارکردی در ویترین قرار داده است. از یک سو میخواهد با یک نمایش کمدی وابسته به میمیک و ژست بازیگرانش طنز متفاوتی را اجرا کند و از طرف دیگر میخواهد شبیه سریالهای ضعیف تلویزیونی در پایان فیلم شعار بدهد و سخنرانی کند. به همین دلیل سطح کمدی فیلم «قندون جهیزیه» اتفاقی شبیه فیلمهای «علی صادقی» میشود و پیامهای اخلاقیش در مزمت قضاوت و پیشداوری، شبیه سریال قدیمی آینه میگردد.
ایراد اصلی فیلم «قندون جهیزیه» مربوط به قبل از مرحله ساخت است. فیلم عملا از سه قسمت بیربط با رویکردهایی متضاد و متفاوت ساخته شده است. در نیمه اول ما با زوج فقیری روبرو هستیم که برای پیدا کردن یک آپارتمان تلاش میکنند. در این قسمت تلاش شده است که تمرکز اصلی روی فقر و استیصال یک خانواده باشد و تلاشهای نافرجام قشر فقیر جامعه به نمایش درآید. انتقاد به شیوهی سبک زندگی سرمایهداران و بیپناهی و بیچارگی قشرهای ضعیف در این قسمت مورد تمرکز قرار میگیرد. در قسمت پایانی نیز که گرهگشایی فیلم نیز اتفاق میافتد، در یک گردش 180 درجهای و در یک سکانس متورم و طولانی از لحاظ مضمونی با قضاوت اشتباه قشر پایین نسبت به متمولین جامعه روبرو میشویم و فئودالها ناگهان تطهیر میگردند و تبدیل به خیرخواهانی میشوند که فقط برای رضای خدا و آسودگی قشر فقیر کارخانه میسازند و خانه اجاره میدهند و از آنها پول میگیرند و و بعد از کلی نصیحت، عطا شخصیت اصلی داستان متوجه میشود که درباره صاحبخانه خود اشتباه میکرده است. ولی این گرهگشایی آنقدر رو اتفاق میافتد که مخاطب خیلی زودتر گره داستانی را کشف کرده است و آن سکانس پایانی تبدیل به سکانسی آزارنده و بیهوده میشود. ولی ایراد اصلی فیلمنامه آنجاست که در قسمت میانی فیلم با یک داستان کاملا مجزا و بیربط از خط اصلی روبرو میشویم که از لحاظ تماتیک در تضاد مضمونی با دو قسمت دیگر قرار میگیرد. در قسمت میانی، عطا برای رهایی از تخلیه خانه با یک گروه فیلمسازی برای اجاره لوکیشن قرارداد میبندد. او تلاش میکند تا با راضی کردن همسایهها و مدیریت شلوغیهای یک مجتمع مسکونی فضا را برای فیلمسازی تعدیل کند که باعث خلق موقعیتهای طنز موقعیت نابی میگردد. ولی باعث میگردد که فیلم کاملا از سویهی تماتیک تضاد طبقاتی و زندگی پرمشقت اقشار فرودست و حتی نکوهش قضاوت فاصله بگیرد. حتی دو خرده داستانی که در مورد همسایهها به فیلم اضافه میگردد نیز کمکی به پیشبرد داستان نمیکند و اساسا بیربط است و هیچ فضایی را خلق نمیکند.
فیلم «قندون جهیزیه» مانند بسیاری از فیلمهای اول فیلمسازان سرشار از پتانسیلها و ایدههای جذابی است که به اجرا درنبامده است. طنز حضور یک گروه فیلمسازی در یک مجتمع مسکونی، رفتار غیراجتماعی پیرپسر فیلم، زندگی یک بازنشسته وفادار به سنتهای گذشته و پیردختری که در آرزوهای جوانی خود وامانده است به تنهایی میتواند یک فیلم را به موفقیت رهنمون سازد. ولی عدم تمرکز بر تکتک این ایدهها و عدم استمرار بر موقعیت مرکزی داستانی باعث شده است که تمامی این ایدهها عقیم و ناکارآمد باقی بماند.
ولی در فیلم «قندون جهیزیه» در چند صحنه تلاش میکند که طنز خود را به پارودی سریالهای مناسبتی تلویزونی ارتقا دهد. در سکانس درخشان خوابیدن ایرج، جلوی ماشینهایی که قصد عبور از کوچه را دارند، یک پارودی تمامعیار از تلفیق سریالهای جنگی و فیلمهای شهری امروزی رخ میدهد و آن دیالوگ نابی که ایرج در آخرین لحظه پشت بیسیم میگوید، مخاطب را امیدوار میکند که میتواند جنس متفاوتی از طنز را در این فیلم شاهد باشد. ولی اجرای خامدستانه همین پارودی در قسمت پایانی فیلم و در صحنه مکالمه عطا و صاحبخانه علیرغم پتانسیل بالا از آن بهره ببرد. پتانسیل این سکانس در این نکته نهفته است که مخاطب اطلاعاتی فراتر از دو شخصیت حاضر در مکالمه دارد و حرفهایی که این دو نفر بدون درک موقعیت طرف مقابل بر زبان میرانند آنقدر سطحی و دمدستی است که نه میتواند تعلیق بوجود بیاورد و نه موقعیت کمیکی خلق میکند که مخاطب را راضی به خانه بفرستد.
فیلم «قندون جهیزیه» مطمئنا تبدیل به فیلم بهتری میگردید اگر کارگردان جوان این فیلم به جای تراکت پخش کردن در خیابان و دویدن در زمین فوتبال و رفتار آنارشستیک، به فیلمنامه توجه دقیقتر و ظریفتری داشت.