مصائب مسیح
ارسطو معتقد بود که در تراژدی، شخصیتها ذاتا باید برتر از مخاطب باشند. تا از محدودیتهای انسانهای معمولی فراتر روند. ولی در فیلم فیلومنا، ما با قهرمانی روبرو هستیم که هیچ نشانی با قهرمانان تراژدیهای باستانی ندارد. او از نوشیدنی رایگان پرواز ذوقزده میشود، مانند کودکان از تنوع غذاهای هتل شگفتزده میشود. ولی در نگاه او و حتی در نوع گامبرداشتن او نوعی امید است، که مخاطب همراه سیک اسمیت، خبرنگار بیزار از زندگی، ناگهان سر از آمریکا در میآورد و هر لحظه آرزو میکند که این انتظار پایان یابد و خندهای بر صورت پیرزن بنشیند.
قهرمان داستان فیلم «فیلومنا» پیرزنی است که برای او هیچ آرزویی نمانده است. او پنجاه سال از فرزندش دور مانده است و اکنون برایش هیچ آرزویی نمانده است جز آنکه فرزندش را دوباره در آغوش بگیرد. درست پنجاه سال پیش در کلیسا، فرزند او را از او جدا کردند و به خانوادهای واگذار کردند. و او تمام این پنجاه سال را به این امید گذرانده است تا بتواند فرزند خود را دوباره در آغوش بگیرد.
ارسطو اعتقاد داشت که تراژدی، گونهی رفیعتر و عمیقتری از شناخت است. زیرا ما در تراژدی میتوانیم آنچه میتوانست باشد و حالا از دست رفته است را حس میکنیم. و اینجاست که تراژدی آغاز میشود. پیرزنی که اینقدر برای دیگران و غریبهها مهربان و دلسوز است، پس برای فرزند خود چگونه خواهد بود. گامها و قدمهای پیرزن سنگین و ناتوان است ولی قلب او هنوز پرامید و سرزنده است، درست مثل روزی که در کلیسا فرزندش را از او جدا کردند و او تمام محوطه را فقط برای یک بار دیدن دوباره فرزند دوید. دویدنها و نرسیدنهای فیلومنا آن روز پشت آن درب آهنی تمام نشد.
او هر روز و هر شب، عکس فرزندش را در آغوش میگرفت و ذرهذره اشک میریخت و حالا در سرزمینی دیگر، گویی هیچ فاصلهای با دیدن دوباره فرزند ندارد. ولی کارگردان به ناگاه واقعیت را همچون سیلی به صورت مخاطب میزند. بهت «سیک اسمیت»، بهت مخاطب نیز هست. هی صفحهی کامپیوتر را بالا و پایین میکند و دوباره نشانی از این سو و آن سو میگیرد که این خبر دروغ باشد. در خاطرات فرزند گمشده میگردد و با عکسهایی که از دوستان فرزندش میگیرد، عشقبازی میکند، تا ذرهای از داغ دلش را کم کند.ولی این پای کار نیست.
بازگشت فیلومنا به کلیسا، گویی بازگشت مسیح است. با همان شفقت و بخشندگی و با همان صلابت که پیشتر در افسانههای اساطیری آمده است. او کاری میکند که حتی شاهزادههای اساطیری از انجام آن عاجز بودند.