مشروعیت دروغ
ابوالفضل بناییان
فیلم «اشیا از آن چه در آینه میبینید به شما نزدیکترند» اولین فیلم «نرگس آبیار» حتی از نام فیلم طولانیتر و بیربطتر است. شاید شما آن لطیفهی مردی که شنا بلد نبود و وسط دریا از یک درخت بالارفته بود را شنیده باشید که وقتی از او میپرسند وسط دریا، از کدام درخت بالا رفتی و در جواب گفته بود: مجبور بودم! این اجبار و انتخاب شیوهای بیربط و محال برای رهایی از وضعیتی بغرنج دقیقا شیوهای است که نرگس آبیار در مقام فیلمنامهنویس و کارگردان این فیلم تلاش کرده است تا مضامین مورد علاقه خود را در زندگی فقیرانه یک زوج در پایین شهر به نمایش در آورد. این فیلم درباره روزمرگیهای زنی باردار است که با حکم نویسندهی فیلمنامه باید در مسیری قرار بگیرد که ما به اهمیت امانتداری و زشتی دروغگویی برسیم. فیلمنامههایی که معمولا با مضمون و شعارهای پرطمطراق شروع میشوند، ناخودآگاه نویسنده را در مسیری قرار میدهند که برای قهرمان داستان خود انتخاب غریبی قرار بدهند که بیش از آن که برآیند خصوصیات فردی و تاثیر محیط بیرون باشد، تحت اراده و تصمیم فیلمساز بوده است و به همین علت معمولا تاثیر حرکت نهایی قهرمان یا فضا و اتمسفری که قهرمان در آن زیست میکند، هیچ سمپاتی در ذهن مخاطب ایجاد نمیکند و درام داستان تحت تاثیر اصل کشمکش و انتخاب قهرمان عقیم میماند.
داستان فیلم «اشیا از آن چه در آینه میبینید به شما نزدیکترند» درباره روزمرگیها و زندگی زنی باردار به نام لیلا با بازی «گلاره عباسی» است که به همراه همسرش فرید، در مرکز شهر مستاجر دو خواهر هستند. فرید با بازی «حسام بیگدلو» جوان دانشجو بیکار و بیمسئولیتی است که از عهدهی مخارج زندگی بر نمیآید و آنها بیشتر مایحتاج زندگی را از صاحبخانهی پیر و خواهرش تامین میکنند. همسایهها برایشان غذا میپزند، سبزی خشک میکنند و حتی شیر میگیرند. لیلا برای پذیرایی از خانواده همسرش دست به دامان همسایه میشود و از او شش عدد بشقاب قرض میگیرد. ولی یکی از این بشقابها میشکند. شکستن بشقاب همسایه و دروغی که لیلا میگوید، مهمترین گره داستانی و محور اصلی درام این فیلم را میسازد. مشکل آنجاست که زنی که دائما توسط همسرش توهین و تحقیر میشود و کاری جز عوض کردن پوشک فرزند مریض خود ندارد و تمامی مایحتاج زندگی را همسایهها برای او تامین میکنند، مطابق کدام عزت نفس و بر مبنای کدام آبرو، شکسته شدن غیرعمدی یک بشقاب برایش فاجعهای است که او را مجبور میکند دروغ بگوید یا به خانه همسایه سرک بکشد. زنی که در مقابل بیکاریها و بیمسئولیتیهای همسرش سکوت میکند و حتی در مقابل تب فرزندش و حتی بارداریش در انفعال و انجماد به سر میبرد، مطابق کدام منطق داستانی برای یک بشقاب چینی چنان متحول میشود که شهر را زیر پا میگذارد.
در فیلم سکانسی وجود دارد که میتواند نمونه کاملی از استراتژی فیلمنامه و نحوه پیشبرد داستان باشد. لیلا برای یافتن بشقابی در صف بقالی میشنود که میتواند از تیمچه بشقاب مورد نظر خود را بیابد. به بازار میرود ولی مانند یک عقبمانده به جای تیمچه بازار را تا انتها میرود و در مسیر میبیند که همسر دانشجو و بیکارش که در کنار دادگستری با ماشین تحریر عریضه مینویسد با فرد دیگری گلاویز شده است و پیراهنش پاره شده است. عوض کردن مسیر لیلا به سمتی که همسرش مشغول کار است و اشتباه او در پیمودن مسیر بازار تا انتها دقیقا رویکرد فیلمنامهنویس در گرهافکنیها است، بدین معنا که انتخاب شخصیتها در موقعیتها و کنش آنها در مواجهه با رویدادها بیش از آن که برآمده از شخصیتپردازی و منطق فیلمنامه باشد، تحت تاثیر اراده و انتخاب فیلمنامهنویس بوده است. به همین دلیل لیلا مسیر تیمچه را اشتباه میرود و مسیر آمده را دوباره باز میگردد تا در یکی از هندیترین و مبتذلترین سکانسهای فیلم از بچهای بخواهد که یک بطری آب برای همسرش در آن سوی خیابان ببرد. یا به عنوان مثال دیگر لیلا که در نهایت بیمبالاتی و بیمسئولیتی در قبال بقیه دستوپا میزند و حتی در مقابل توهینهای همسرش سکوت میکند، در جواب زنِ همسایه وقتی میگوید که اگر بشقاب شکسته است، ایرادی ندارد، دروغ میگوید و خودش را در قبال این خسران مسئول میداند.
شاید فیلم «اشیا از آنچه …» نمونه خوبی باشد برای صحت این مدعا که سینما رسانهی بیرحمی است که ناخودآگاه هنرمند را به شیوهای صریح و ناجوانمردانه فاش میکند. به همین دلیل اولین فیلم بلند نرگس آبیار به جای نمایش و تاثیر مضمون مورد تایید کارگردان، ناخودآگاه هنرمند را به نمایش میگذارد و مضامین شعاری جای خود را به ضد همان مضامین میدهد و ما به جای کشمکشهای زنی قانع و ماخوذ به حیا با زنی منفعل و راحتطلب مواجه میشویم که سرنوشت خود را به دست تقدیر سپرده است و فیلم به جای تقبیح دروغ و مذمت خیانت در امانت، در نکوهش و سرزنش سادهلوحی و سادگی میشود. و انعطاف و صبوری لیلا در زندگی تبدیل به نوعی بیفکری و بیمبالاتی میشود که حتی مخاطب را دفع میکند و به همین دلیل قهرمان فیلم «اشیا از آنچه …» نمیتواند تصویری واقعی، باورپذیر و جذاب در ذهن مخاطب خلق کند و کنشها و واکنشهای او، ابلهانه و دافعهبرانگیز است و هرگونه شانس سمپاتی از مخاطب را به کلی نفی میکند و حتی از لحاظ مضمونی نیز صداقت و راستگویی را به شیوهای طنزآمیز مقابل امانتداری قربانی میکند و به دروغگویی مشروعیت میبخشد و انتخاب ابلهانه قهرمان خود را به ترجیح مضحک امانتداری بر دروغ توجیه میکند. به همین دلیل بزرگترین گره دراماتیک فیلم «اشیا از آن چه در آینه میبینید به شما نزدیکترند» در حد همان یک بشقاب باقی میماند و مفاهیم پرطمطراقی که کارگردان تصمیم داشته است در ستایش آن فیلم بسازد مانند قناعت و امانتداری و صداقت مانند آن بشقاب خرد میشود و چیزی از آن باقی نمیماند.