متوسط خوبه؟
ابوالفضل بنائیان
فیلم «بارکد» پنجمین تجربه سینمایی «مصطفی کیایی» همچون سایر آثار او در مرز ارزشمند و تجاری، خلاقانه و کلیشهای و متفاوت و مبتذل دست و پا میزند. آثار سینمایی مصطفی کیایی مانند سهشنبه، نه اول هفته است و نه آخر هفته، مانند سیسالگی نه خام است و نه پخته و درست مانند ساعت سه بعدازظهر برای خیلی چیزها زود است و برای خیلی کارها دیر.
آثار او در هیچ دستهبندی سینمایی جای نمیگیرد. نه آن قدر خلاقانه و عمیق است که تبدیل به فیلم «کالت» شود و طرفدران همیشگی داشته باشد و در دستهبندی آثاری برای چند بار دیدن قرار داد و نه آن قدر سخیف و سطحی است که بتوان آنها را به چوب مبتذل و سخیف راند و در کنار باقی فیلمفارسیها تبدیل به آثاری برای هرگز ندیدن بشوند.
آثار مصطفی کیایی همیشه در این برزخ دست و پا میزند، گاهی میتوانند منتقدان را به امید تشویق استعدادی جوان با ایدههایی بکر در سینمای اجتماعی گول بزنند و جوایزی برای خود دست و پا کنند، ولی در ادامه مطمئنا تمام طرفداران خود را به حسرت و نومیدی رهسپار میکند که همهی نقدهای اجتماعی فیلم او فقط در حد شعار باقی مانده است و از قضا آقای کارگردان، تنها شعار دادن را خوب بلد است.
به همین دلیل با ساخت هر فیلم، منتقدانِ مشتاق آثارش را مجبور به تعریف دوباره سینمای کیایی میکند که مثلا عصر یخبندان نسبت به خط ویژه یک قدم عقب و نسبت به ضدگلوله یک قدم جلو است. ولی واقعیت این است که کیایی مدتهاست که نمیتواند طرفداران مشتاق خود را ذوقزده کند. نه روایت مثلا غیرخطّی عصر یخبندان و نه ساختار معکوس فیلم بارکد، هیچکدام نمیتواند توجه مخاطب و منتقدان را به خود جلب کند. او به طرز عجیبی دست به تجربههای نامتعارف میزند و از آن عجیبتر با سهلانگاری و بیتوجهی ایده اجرایی را به فنا میدهد.
فیلم «بارکد» داستان دو جوان احمق با بازی محسن کیایی و بهرام رادان است که میخواهند حق به تاراجرفته مستضعفان جهان را از سرمایهداری رانتخوار طلب کنند. طبق معمول فیلمهای اخیر کیایی، بدمن فیلم از فئودالهای دولتی است که حق هزاران نفر را به تنهایی سرکشیده است. فیلم به شیوهی فیلمهای آبنبات نعنایی (Peppermint Candy) و یادگاری (Memento) و برگشتناپذیر (irreversible) تلاش میکند داستان خود را از ته به سر روایت کند. ولی طنز قضیه آنجاست که فیلمی که شیوهی گاسپارنوئه را برای روایت انتخاب میکند، مثل فیلم اخراجیها و رسوایی شعار میدهد و پشت شعارها و ادعاهای زرد ژورنالیستی خود را پنهان میکند. کارگردان فیلم بارکد، قدم در راه کریستوفر نولان در یادگاری میگذارد ولی متاسفانه شخصیتهای داستانش بیشتر شبیه فیلمهای مبتذل سینمای ایران مانند «چارچنگولی» و «شارلاتان» است و هرگز نمیتواند پرسوناژهایش را از تیپهای فیلمفارسی جدا کند و شخصیت خلق کند. فیلم «بارکد»، ادعایی در حد سینمای متفاوت هالیوود و سینمای متفاوت اروپا دارد ولی روند داستانی و روابط علّی و معلولی آن بیشتر شبیه آثار سینمای هند است.
صحبت از انطباق فرم و محتوا در فیلم یادگاری و برگشتناپذیر و مقایسه آن با روایت معکوس فیلم مصطفی کیایی، این نوشته را مطمئنا به اطناب خواهند رساند. ولی کارگردان جوان این فیلم میتواند دوباره به تماشای برگشتناپذیر بنشیند که چطور شیوهی گاسپارنوئه باعث شده است که مخاطب با ارائهای بدیع، جنس مهیب و دهشتناکی از تراژدی را تجربه کند و چطور این روایت معکوس تبدیل به کلیدیترین و محوریترین عامل فیلم در تاثیر بر مخاطب میگردد. و یا دوباره حتی نگاهی به یادگاری بیاندازد و دلیل منطقی فیلم برای روایت معکوس را به تماشا بنشیند و به این موضوع فکر کند که حافظهی به زوالرفته و نگاه متفاوت فیلم به پدیدهای مانند حافظه، چه ربطی میتواند به جنگولکبازیهای بارکد در این شیوه روایت داشته باشد و یا خیلی سادهتر از خود بپرسد که انگشت اتهام او تا کجا میتواند در هوا بچرخد و روی کلمههای بیپشتوانهای مانند سرمایهدارانِ رانتخوار آرام بگیرد و این طرح موضوع در کدام فیلم قرار است تبدیل به آسیبشناسی و نهایتا زیباییشناسی گردد و در حد مطالب تلگرامی باقی نماند و یا تا کجا میخواهد مخاطب را بر مبنای چهار شوخی صرفا کلامی و پیروزی کارتونی فقیران بر قدرتمندان خشنود سازد و با تحمیق مخاطب و حواله به ناکجا، قیافه مصلح اجتماعی به خود گیرد.
تناقضهای فیلم کیایی در هر فیلم بیشتر از پیش برای منتقدان و داوران جشنوارهها عیان میگردد و بیم آن میرود که روزی برسد که این کبادهی اجتماعیِ آقای کارگردان و طبل توخالی سینمای جسور او دیگر نتواند مخاطبی را به سالن بکشاند و شوخیهای کلامی او کارکرد خود را از دست دهند. به همین دلیل ترجیح نگارنده به جای انتساب با ارفاق این فیلم به یک فیلم پرفروش قابل احترام، فیلم بارکد را با صفت دروغین و توخالی رهسپار میکنم. تا فقر فیلمنامه و سهلانگاریهای کارگردانی مصطفی کیایی با شعارهای اجتماعی و فروش گیشه تطهیر نگردد و مصطفی کیایی تبدیل به کارگردانی شبیه دیگر کارگردانهای متوسط سینمای ایران نگردد که این عبارت «متوسط»، مدتهاست که بنده را به یاد آن دیالوگ درخشان بهرام توکلی در فیلم «اینجا بدون من» میاندازد. در آن سکانس قبل میهمانی که سیمین معتمدآریا از خصوصیات ظاهری خواستگار میپرسد و صابر ابر جواب میدهد: «خوبه، یعنی متوسطه، خودش، تیپش، هیکلش، آیندهش … همه چیزش! متوسط خوبه مامان؟»