لویاتان
نقد سریال سرزمین مادری
در مواجهه با پدیده تاریخ، ناگزیر به کشف حقیقت و معنا هستیم. اصالت روایت تاریخی بیش از آن که ریشه در واقعیت داشته باشد، ریشه در ایدهآلیسمی دارد که یا به صورت آگاهانه توسط فاتحان دچار تحریف میشود یا به صورت ناخودآگاه در ذهن راویان و یا در روایت سینه به سینه به مرور زمان تغییر شکل مییابد. به همین دلیل روایتهای تاریخی به مرور زمان به جای این که دچار تکامل و تطور شوند معمولا دچار انحراف و تغییرات ماهوی میشوند.کامل ترین و جامع ترین تعریف از تاریخ، «شدن» انسانها یا جامعه در مسیر زمان است؛ زیرا فلسفه تاریخ اساسا متکی به شدن جامعه است تا بودن آن، به همین دلیل؛ این شدن که جنبه ذهنی و عینی دارد، مبنا و اساس شکل گیری هویت تاریخی انسان و جامعه انسانی است.
سریال سرزمین مادری به کارگردانی کمال تبریزی در سه فصل قرار است تحولات تاریخی، اجتماعی و سیاسی جامعه ایران را از طریق نمایش زندگی «رهی» طی سالهای 1320 تا 1357 روایت کند. ولی کارگردان در سریال سرزمین مادری به جای آن که تاریخ را در ساختاری مکانیکی برسازد، تلاش میکند با بازتولید خلاقانه فضای اجتماعی و سبک زندگی آن دوره و نمایش چگونگی «شدن» جامعه از طریق روایتهای به شدت شخصی کاراکتر اصلی داستان، روایتی فراتر از واقعیت را شکل دهد.
برای توضیح این تفاوت رویکرد سریال و تلاش کارگردان و فیلمنامه نویس برای روایت اتفاقهای سیاسی نه چیزی شبیه گزارشهای ژورنالیستی، بلکه از نمایش طریقه زیست شخصی مردمان یک دوره، ابتدا میبایست یک مرور داشته باشیم که این سریال به رغم بودجه دولتی و سفارش یک دستگاه به شدت ایدئولوژیک مثل صداوسیما، چه چیزی نیست. سریالهای تاریخی صداوسیما در یک همگرایی و شباهت عجیب در طی این سالها در کلیشهای دست و پا میزنند که روایتشان بیشباهت به گزارشهای خبری شبکه خبر نیست. سریالهایی که هر سال معمولا در یازده قسمت بابت نمایش در دهه فجر ساخته میشوند و معمولا یک بار مصرف هستند و اوج خلاقیت آنها منحصر به یافتن بازیگری است که دماغش بیشترین شباهت را به محمدرضا پهلوی داشته باشد و روایت آنها به فساد دربار و خانواده منحرف پهلوی در لوکیشن کاخ سعدآباد محدود میشود و در سوی مقابل خانوادههای مذهبی، بازاریان مومن و روحانیون قرار دارد و بقیه گروههای سیاسی آن دوره اساسا امکان طرح و وجود را نمییابند و مخاطب حتی با آگاهی از بازیگران نقش در قسمت اول سریال، فرجام آنها را در قسمت پایانی حدس بزند و سریالها قرار است مبیّن میزان انقلابیگری شخص کارگردان باشد و اهتمام کارگردان در سیاه نشان دادن طرف منفی داستان لزوما به معنای تعهد کارگردان به تاریخ است.
ولی سریال سرزمین مادری با استراتژی هوشمندانهای که در مرحله فیلمنامه آغاز شده است، بدون نمایش حتی یک سکانس از کاخ و درباریان، دوربین خود را به پستوی نهانی مردم میبرد و هوشمندانهتر این که با تقدیری که برای شخصیت اول خود میچیند این محل زیست یا خانه را متناوبا تغییر میدهد. به عنوان مثال رهی به نیاز دراماتیک داستانی و ضرورت روایت سیاسی از خانواده یک تودهای دوآتشه در سال 1320 به خانه یکی از خانها و ملاکان میرود و از این طریق زندگی فعالان سیاسی چپ، سرهنگهای ارتش، شرکای اقتصادی اشرف پهلوی وکیفیت زندگی یک نماینده مجلس در دهه سی شمسی را به نمایش میگذارد و اتفاقهای سیاسی و علت اتفاق سیاسی بزرگی مثل کودتای 28 مرداد را نه از طریق گزارش تیتروار ژورنالیستی، بلکه از دل زندگی و طریقهی زیست یک خانواده روایت میکند.
در ادامه فیلمنامهنویس تقدیر شخصیت اصلی داستان را به خانوادهای مطبوعاتی و طرفدار دکتر مصدق میکشاند و اتفاقهای سیاسی بعد از کودتا را از دل فضای مطبوعات روایت میکند و از این طریق میتواند در وهله نخست زندگی اجتماعی خانوادههای مذهبی و طرفداران نهضت ملی را به نمایش بگذارد و ازطرفی دیگر ابهام و وضعیت برزخگونه سیاسی آن سالها را به خوبی به نمایش بگذارد. در ادامه رهی با بازی علی شادمان سر از یک خانواده سنتی و فقیر درمیآورد و فقر شدید مردم در اقشار ضعیف اقتصادی و سرخوردگی سیاسی مردم بعد از کودتا را به نمایش میگذارد و بعد از آن نوبت خانواده بازاریان مذهبی و نحوه مواجهه آنها با اتفاقات سیاسی و اعتصاب بازار در سال 1342 و محافل مذهبی نزدیک به امام خمینی را روایت میکند. این تغییر لوکیشنهای کاراکتر اصلی اگرچه به لطف مهندسی فیلمنامه، دلیل محکم و قاطع دراماتیک و داستانی دارد ولی به نحوی طراحی شده است که بهترین نقطه دید سیاسی را برای مواجهه مخاطب با آن برهه سیاسی را میسر میکند و کارگردان میتواند از این طریق به نحوی لایههای تبارشناسی و جوهری اتفاقهای تاریخی را بیان کند که از سایر نقاط دید اساسا ممکن نبود. زیرا بیان واقعیت و معنای تاریخی با روشهای سطحی و رفتارگرایانه حداقل در مدیوم سینما و تلویزیون به آسانی قابل حصول نیست و تجربه نشان داده است که اتفاقا این اتمسفر فرهنگی و اجتماعی هر دوره تاریخی، هوایی که کاراکترها در آن تنفس میکنند، گپ زدنهای سر سفره یک خانواده کاملا معمولی و مشکلات خرد اقتصادی یک خانواده کارگر، بیش از هر گزاره تملقگرایانه میتواند بازتابدهنده چگونگی «شدن» اتفاقهای سیاسی را شرح دهد.
در کنار تمام این موارد، سن کم شخصیت اصلی و رویکردهای بعضا خامدستانه او باعث میشود که این زاویه دید، ظاهری صادقانه، منصفانه و همدلیبرانگیز برای مخاطب داشته باشد و از طرف دیگر نگاه معصومانه کاراکتر اصلی، آن ابهام ذاتی در مواجهه به تاریخ را به صورتی دراماتیک به نمایش بگذارد، به عنوان مثال در سکانس حضور اشرف در خانه بهادری، کارگردان کاراکتر راوی خود را در دورترین فاصله ممکن روی پشت بام ساختمان کناری میگذارد و روایتی کاملا ابهامآمیز و با فاصله به مخاطب ارائه میکند. این سکانس به خاطر فاصله کاراکتر اصلی از اصل ماجرا و عدم بیان صریح و کامل مذاکرات انجام شده در میهمانی، شاید به اشتباه مخاطب متعصب را دچار سوء تفاهم کند که کارگردان از بیان صریح فساد اشرف پهلوی طفره رفته است، ولی همین احتراز کارگردان باعث شده است که این سکانس به شدت تاثیرگذار و نافذ باشد، زیرا آسیب اصلی سریالهای تلویزیونی در مواجهه با دوره پهلوی، وحدتگرایی متصلب و به شدت سیاستزدهای است که فقط باعث گم شدن راه و واقعیت میشود. ولی روایت حاشیهای کمال تبریزی خصوصا با آن سکانس درخشان مراسم خداحافظی دقیقا موید همان نکاتی است که سریالهای کلیشهای صداوسیما تلاش برای اقناع آن دارند و معمولا در این کار ناموفقند.
زنده یاد دکتر عماد افروغ معتقد بود میبایست بین هنرمند و عرصه داغ حیات اجتماعی چرخه دیالکتیک وجود داشته باشد؛ و از دل این چرخه دیالکتیک آرامشی در فضای اجتماعی به وجود آید. اگر جامعهای فاقد این چرخه دیالکتیک باشد، یا این دیالکتیک تحت تاثیر اندیشههای فانتزی یا دستوری یک هنرمند باشد، باید تحقیقا منتظر باشیم که عرصه اجتماعی تبدیل به میدان تاخت و تاز اندیشه مخالف گردیده است. طی این سالها و به ویژه از طریق مستندهایی که از یکی از شبکههای ماهوارهای پخش شده است، دقیقا همان آسیبی به وجود آمده است که مرحوم افروغ نسبت به آن اعلام نگرانی کرده بود. اگر اتفاقهای سیاسی صد سال اخیر را خواسته باشیم شبیه بیانیههای پایانی راهپیماییهای حکومتی تفسیر و آنالیز کنیم، خروجی آن لزوما مقوم و تاییدکننده روایت رسمی نخواهد بود، بلکه باعث ایجاد فضایی میشود که روایت جبهه مقابل در جامعه شنیده و باور شود. ولی اتفاقا در سریال سرزمین مادری و به مدد رویکرد هوشمندانه کارگردان در فاصله گرفتن از بیان صریح ایدئولوژیک، باعث شده است که روایتی به وجود بیاید که میتواند آن عرصه داغ اجتماعی را ترمیم کند و تسکین دهد.
از طرف دیگر در سریال سرزمین مادری، بر خلاف کلیشه سریالهای تاریخی صداوسیما به ندرت میتوان کاراکتری پیدا کرد که در تمام برههها در نقطه درست بایستد و کاراکترها به شدت خاکستری است. شخصیتهای منفی، چپهای دو آتیشه، طرفداران نهضت ملی و حتی بازاریان مذهبی همه در این طیف خاکستری قرار میگیرند و حتی در یک اتفاق تحسینبرانگیز با چرخش سیاسی- ایدئولوژیک دو کاراکتر ناصر قصاب و حاج محسن، اوج اهمیت شخصیتپردازی در این سریال را به نمایش میگذارد. از طرفی دیگر با دعواهای خانوادگی خانواده اقدسالملوک و کلکلهای داماد و پدرزن در خانواده اوستا حسین، حتی بحثهای جلسه خواستگاری رهی بیش از آن که در جهت پیشبرد دراماتیک یا ساختن فضا اثرگذار باشد، دیالکتیک سیاسی دورههای مختلف را به نمایش میگذارد و دلالت بسیاری از اتفاقهای سیاسی را کاملا به صورت بطئی توجیه میکند.
اساسا چرخه دیالکتیکی بنیان روایت در سریال است، سریال دائما در تمام برهه های تاریخی، دوگانه های زندگی رهی را با دوگانگی های سیاسی و اجتماعی قرار می دهد و از بطن آن نه روایتی رسمی، بلکه روایت غیررسمی یا به عبارتی فرارسمی ارائه می دهد که این نوع روایت به رغم ظاهر مدرن و غیرقطعی گزاره ها به شدت مستند و قابل اتکا است. این نوع روایت اگرچه آغشته و متمایل به روایت رسمی است و با نوع روایت سریال متکثر گردیده است ولی به شدت فرآیندی و غایت مدار است. به عنوان مثال در فصل دوم رهی تصمیم میگیرد که در فروردین 1342 به جای زیارت حرم امام رضا طبق توصیه علمای قم، به زیارت حضرت معصومه برود. در این راه مخالفت همسر و برادرزن های سنتی خود از یک طرف و عدم رضایت پدرزن خود که از بازاریان مذهبی است را به دنبال دارد. طی فرایندی رهی خود را به قم می رساند ولی در عصر دوم فروردین رهی دیرتر به مجلس سخنرانی که به خاک وخون کشیده شده است می رسد. طبق اسناد رسمی تاریخی، تعداد دقیقی درباره میزان کشته شدگان و زخمیان در دست نیست و طبعا این گزاره با توجه به فضای سیاسی و تبلیغی آن زمان دچار جرح و تعدیل بسیاری شده است. کارگردان با دور نگه داشتن رهی از اصل ماجرا و روایت حاشیه ماجرا در بهترین نقطه ممکن می ایستد. این روایت اگر منحصرا از سوی یک روحانی طرفدار امام، یا یک بازاری طرفدار ثبات، یا یک کشاورز حامی قانون اصلاحات ارضی و یا یک دانشجو آزادیطلب بیان میشد میتوانست نتیجههای سیاسی مختلفی را به وجود بیاورد ولی کارگردان با احتراز از تملق مرسوم سریالهای تلویزیونی و با روایتی ضمنی، حقیقتی را به نمایش میگذارد که در اقناع مخاطب و فهم عمومی بسیار نافذ و تاثیرگذار است. نقطه برتری سریال سرزمین مادری دقیقا در این نقطه است که ترجیح میدهد به جای تایید تملقگونه یا انفعال رندانه از دل اتفاقهای سیاسی، با ایجاد دیالکتیک زمان و مکان و یا تناظر زندگی کاراکتر اصلی و وضعیت سیاسی یا تضاد بین آرمانها و واقعیت زندگی، حقیقتی را از دل این عدم قطعیت بیان کند که به نظر قطعی و نزدیک به واقعیت است.
منتشر شده در شماره 37 مجله فیلم امروز
.