قضاوت کنیم
ابوالفضل بنائیان
شکوائیهای بر شعار جدید «قضاوت نکنیم» با تکیه بر فیلم «مردی بدون سایه»
ملتها، این گونه نابود میشوند: نخست حافظهشان را از آنها میدزدند، کتابهایشان را تباه میکنند و تاریخشان را نیز و بعد کسی دیگر میآید و کتابهای دیگر مینویسد و دانش و آموزش دیگری به آنها میدهد و تاریخ دیگری را جعل میکند.
میلان کوندرا در کتاب خنده و فراموشی
هر فیلم به عنوان یک سند تالیفی، ارزش بررسی جامعهشناسی و ایدئولوژیکی دارد و این مطلب فارغ از ارزش هنری اثر بر مبنای زیباشناختی است. حتی بیمایهترین و الکنترین آثار سینمایی نیز، گواهی از الگوهای پیچیده ذهن هنرمند و جهان بینی او است و حتی میتوانند روی جامعه خود تاثیر بگذارند. سینما به عنوان هنر مدرن، به طرز غریبی قابلیت آن را دارد که به واسطه تصویری که از جهانبینی ارائه میدهد، نقاط کور فرضیهها و ناخودآگاه هنرمند به نمایش در آورد. فیلم «مردی بدون سایه» داستان مستندسازی به نام «ماهان کوشیار» با بازی «علی مصفا» است که زندگیاش تحت تاثیر توقیف آخرین فیلمش که در مورد خیانت و قتل است، تغییر میکند. ممنوعالکار شدن ماهان باعث میشود همسرش سایه با بازی «لیلا حاتمی» تصمیم بگیرد در شرکت فواد دشتآرای با بازی «امیر آقایی» مشغول به کار شود. سفر کاری فواد و سایه به اسپانیا باعث سوءظن ماهان میشود. ولی در ادامه ماهان متوجه میشود که گمان او نادرست بوده است.
جملات «این نظر شخصی شماست» و «قضاوت نکنیم» در نخستین دهههای قرن بیست و یکم آنقدر تکرار شده است که حتی ردپای آن را در برنامه «خندوانه» و شبکه نهال میتوان پیدا کرد. کار به جایی رسیده است که قضاوت اساسا امری ناپسند تلقی شده است و دیری نیست که تابلوی قوه قضائیه را به عنوان خانه منکر پایین بکشند، بنده و تمام نویسندگان این روزنامه هم لابد به عنوان افرادی که دائما در حال قضاوت آثار سینمایی هستیم، لابد مستوجب عذاب هستیم که دائما مشغول قضاوت هستیم و شما خواننده که از بین تمام روزنامهها، این روزنامه را برگزیدید و اکنون مشغول خواندن این مطلب هستید در حال عملی ناپسند هستید. در دوران پساحقیقت، چنان فرصت سنجیدن و اندیشیدن از انسان گرفته شده است که مرز بین خوبی و بدی به طور فزایندهای به بهانه «نهی از قضاوت» در حال محو شدن است. نسبیّت در قرن بیست و یکم، اساس «امر اخلاقی» را از بین برده است و اخلاق را به کالبدی بیجان تبدیل کرده است. هیچ بعید نیست که در قالب این نسبیّت و نهی از قضاوت، بزرگترین جنایتکاران تاریخ را تطهیر کنند و هر اعتراض به زشتی را تخطئه کنند.
ولی گویی فراموش کردهاند که انسان به واسطه اختیار ناگزیر به قضاوت است و این قضاوت عجولانه و احساساتی و غیرعلمی است که باید از آن حذر داشت. اساسا علم، ادعای حقیقتگویی ندارد و استقرا به ذات دچار نارسایی است، زیرا تلاش میکند نتایج محدود را به امور نامحدود تعمیم دهد و این مسامحه، به قول مارکس وبر، قلمرویی است که هرگز به پایان نمیرسد. ولی انسان در جامعه ناگزیر از قضاوت و انتخاب است، جامعه بدون قضاوت، مطمئنا شبیه جنگلی بیقانون میشود که هیچ مجرمی را به سبب محدودیت در اشراف بر موضوع، متهم کرد. این قضیه خیلی پیشتر در علوم انسانی به بحث گذاشته شده است و از همین رو است که در علوم انسانی، وقتی پای تعاریف به میان میآید، تعریف خود را به انسان متعارف و اتفاقات متعارف محدود میکند و انسانهای با فضیلت برتر یا انسانهای خیلی پست و یا اتفاقات خیلی نادر را از تعاریف خود حذف میکند. زیرا اساسا وقتی سروکار ما با اتفاقات روزمره باشد، ناچار و ناگزیر به قضاوت هستیم و در مطمئنترین اتفاقات و صریحترین تفسیرها، وقتی پای انسان به میان باشد، امکان مثال خلف همچنان وجود دارد.
اساس قضاوت بر مبنای تجربه و مکاشفه و تطابق فرضیه با واقعیت است، ولی بحث سطحی این قضیه معمولا به بحث «ابطالپذیری» و «مثالهای خلف» محدود میشود. در صورتی که اجتناب کلی و مطلق از قضاوت، نه تنها جامعه را به جامعهای بهتر تبدیل نمیکند، بلکه از انسان، موجودی منفعل، بیخاصیت و بدون دغدغه میسازد. به عنوان مثال اگر کسی در همسایگی یا در سطح شهر شاهد پدیدهای مثل قتل، زورگیری یا تجاوز باشد، به دلیل عدم اشراف او بر شناخت ظالم و مظلوم، و عدم اشراف بر شرایط جامعه و همینطور علت و زمینه وجود جرم، هرگز نباید به یاری مظلوم بشتابد و در سطح اجتماعی، هیچگاه نباید در مقابل حکومتهای خودکامه و ظالم به پاخاست، زیرا همواره ممکن است بر مبنای اصل ابطالپذیری، نقیض قضاوت فرد در جامعه اثبات گردد.
فیلم «مردی بدون سایه» در ادامه کارهای «علیرضا رئیسیان» موضوع خیانت، سوءظن و تردیدهای زندگی زناشویی را مورد بررسی قرار داده است، ولی شیوهای که در جهت نقد قضاوت به کار گرفته است، به جای آن که به ایرادات ذاتی اصل قضاوت بپردازد، دائما مثالهای خلفی میآید که با هر عقل سلیمی مغایر است. از ماجرای مضحک عطر هدیه تا ویدئوهای اسپانیا و سکانس بارانی فرودگاه، بیشتر از آن که وجوه دیگر قضاوت را به مخاطب نشان دهند، سرنخهای نیمبندی هستند که ظن کاراکتر اصلی را توجیه کنند و سپس با یک جمله معترضه قابل توجیه باشند، ولی همه دلایل کاراکتر اصل در گمان نادرست خود، یک ویژگی مشترک دارند، تصادفی، نادر و غیرقابل باورند.در صورتی که در فیلمهای بهتر با همین مضمون، به عنوان مثال فرهادی در فیلم «فروشنده»، از تفاوتهای تجریدی زبان و تصویر استفاده میکند و مخاطب را در دو مرحله قضاوت در بعد از «شنیدن درباره اعمال ظالم» و بعد از «تماشای تصویر ظالم» قرار میدهد و یا در فیلم «12 مرد خشمگین»، نوع نگاه فردی و متعصبانه در قضاوت را مورد بررسی قرار میدهد، ولی فیلم «مردی بدون سایه» تنها کار کردن با مثالهای خلفی است که بعضی هر هفتاد سال امکان وقوع دارند و برخی دیگر مانند آن نمای فیلمبردار نامرئی در جشن کشور اسپانیا، بشر هنوز به آن سطح تکنولوژی نرسیده است که دوربین توسط فیلمبرداری نامرئی شروع به ضیط کند که امکان مثال خُلف را در نظر بگیریم.
وقتی فیلم به جای نقد و بحث «قضاوت نادرست» و نارسایی ذاتی آن، صرفا به مثالهای خلف در جهت نهی از قضاوت بدون در نظر گرفتن تبعات اجتماعی آن میپردازد، باعث میگردد که اساسا با فیلمی ایرادگیر، ناقص و مدعی روبرو باشیم که هیچگونه سمپاتی در مخاطب ایجاد نمیکند و حتی اگر بتواند تاثیری داشته باشد، انسان را تبدیل به موجودی منفعل و بیدغدغه میکند که توانایی انجام حداقل کنشهای اخلاقی خود در رابطه با جامعه نیست. قصد من از بیان این موضوع دفاع از قضاوت یا تطهیر قاتل فیلم «مردی بدون سایه» نیست، بلکه بحث نگاه سطحی به مفاهیم است که میتواند به ضد خود بدل شود.
فیلمها آگاهانه یا به صورت ناخودآگاه بیانگر عمق نگاه فیلمساز و جهانبینی او هستند و فراموش نکنیم که بزرگترین محدودیتها برای آزادی انسان توسط کسانی انجام گرفته است که مدعی آزادی بودند و همه دیکتاتورها و تمامیتخواهان جهان، دوست داشتند که زندگی بهتری برای مردم خود بنا کنند، به همین ترتیب هیچ بعید نیست که مدعیان اخلاق و ناهیان قضاوت، ناخواسته جامعه را به درجهای پایینتر سوق دهند.