فشردگی عصبی پنهان
ابوالفضل بنائیان
«فیلم ساختن، مونتاژکردن و سرهمکردن حوادث نیست؛ بلکه نشاندادن لحظههایی است که فشردگی عصبی پنهان این حوادث را بروز میدهد. پرسوناژهای یک تراژدی، مکان آن، دقیقههایی که قبل از وقوع تراژدی و پس از آن میآیند، لحظههایی که اتفاق نمیافتد و کلمهای که ردوبدل نمیشود؛ گاهی از خود تراژدی هم مجذوب کنندهتر است.»
آنتونیونی
فیلم «روز مبادا» روایتگر داستان زن میانسالی است که چندین بار در خواب دیده که مرگش نزدیک است و به همین دلیل برای مرگ آماده میشود. ولی داستان آنجا شروع میشود که «فائزه عزیزخانی» کارگردان این فیلم تصمیم میگیرد داستان یک خطی نه چندان جذاب خود را به شیوهای مستند-داستانی با حضور جسورانه مادر خود به عنوان بازیگر اصلی و در لوکیشن منزل شخصیشان بسازد. حضور اعضای خانواده به عنوان بازیگران و دیالوگهای مادر با دخترش که در پشت دوربین حضور دارد، تبدیل به خلاقیتی باورنکردنی در شکستن بین مرز واقعیت و داستان در این فیلم شده است که نمونهی آن را تنها در سینمای مشاور فیلم یعنی عباس کیارستمی جستجو کرد.
دریافت جوایز متعدد و تحسین بزرگان سینما نسبت به آثار «عباس کیارستمی» کافی بود، تا کارگردانهای زیادی تلاش کنند از مسیر تجربه شده او استفاده کنند و فیلمهایی شبیه به آثار کیارستمی بسازند. روستا و کودکان، مستندگرایی و داستانهای کم فراز و نشیب، سادهترین و دمدستیترین شاخصههایی بود که در سینمای شبهکیارستمی به عاریت گرفته شد. ولی «فائزه عزیزخانی» بین تمام شاخصههای تماتیک و فرمال سینمای کیارستمی، دست روی شاخصهای گذاشته است که تاکنون کمتر آزموده شده است. انتخاب لحن «طنز» برای فیلمی که قرار است تراژدی باشد، یکی از عجیبترین و غیرمنتظرهترین خلاقیتهایی است که او برای فیلم «روزمبادا» از آن بهره برده است. طنز در آثار کیارستمی و نگاه شیطنتآمیز او به پدیدههای اطراف همیشه جایگاه ویژهای در آثار او داشته است که حتی نشانههای آن را میتوان در فیلمهای اول کیارستمی جستجو کرد. آنجا که ابوالقاسم جولایی در فیلم «مسافر» دوربین به دست میگیرد و با آن دلبریهای کلامیاش یک جمعیت را مچل خود میکند. یا در فیلم «خانهی دوست کجاست؟» که پدربزرگِ احمد، در حکم یک ضد ریتم تعلیقآفرین ظاهر میشود و با ابلهانهترین دلیل ممکن، رفتن احمد را به تعویق میاندازد.یا در فیلم «طعم گیلاس» که بدیعی که قرار است بمیرد، تعارف املت را پس میزند چون برایش ضرر دارد.
به همین دلیل فیلم «روز مبادا» بیشتر از آن که دوربین و داستانش شبیه آثار کیارستمی باشد، یک نوع طنز غیرمنتظره و منحصربفرد دارد که مخاطب را شگفتزده میکند. به عنوان مثال صحنهی وصیتخوانی یا مراجعه مستقیم پدر به دستشویی در بدو ورود به خانه و یا سکانس درخشان مسجد و یا موقعیت فوقالعاده کمیک واکنش پدر به حضور «هدیه تهرانی» بیشتر از آن که مدیون شاخصه استفاده از نابازیگر و میزانسنهای ساده و مینیمالیسم سبک کیارستمی باشد، وامدار موقعیتهای طنز سینمای کیارستمی است. و اتفاقا به همین دلیل است که موقعیت تراژیک مادر و پایان غیرمنتظرهی داستان حتی باعث ملال و دلزدگی مخاطب عام نمیشود. تصویرِ باورپذیری که فائزه عزیزخانی در این فیلم خلق میکند، میتواند در حکم کیمیایی برای سینمای روشنفکریِ خنثی، محافظهکار و از همه مهمتر عبوس باشد.