اصالت شر
ابوالفضل بنائیان
آیا شما هنگام تماشای سریال نهنگ آبی دچار عذاب وجدان میشوید؟
طراحی قصه در سریال «نهنگ آبی»، مخاطب را وادار میکند تا هوش و ذکاوت آرمین مشرقی با بازی ساعد سهیلی را تحسین کند. آخرین مشرقیِ فریدون جیرانی، این بار به جای عاشقی، پدرسوختگی را به غایت خوب میداند. قهرمان این فیلم، پسر درونگرا و دانشجو از خانوادهای فرهنگی است که یک سایت کتابخوانی راهاندازی کرده است که در آن سایت، افراد همدیگر را به کتابخوانی دعوت میکنند و از تجربهها و لذتهای کتاب میگویند. پدر آرمین، پیرمرد تنها و معلولی است که برای ادامه زندگی نیز نیازمند کمک فرزند و همسر سابق است.
تا اینجای کار گمان میرود که با سریال روی اعصابی شبیه «به رنگ صدف»، «دبیرستان خضرا» یا «در قلب من» روبرو هستیم که شخصیت اصلی مانند فرشتهای آسمانی به زمین تبعید شده است که مشغول نیکی و امر به نیکی باشد. ولی آرمین مشرقیِ سریال نهنگ آبی با آشنایی با دختری به نام ژاله با بازی ماهور الوند، سر از یک گروه مخوف مافیایی در میآورد که کوچکترین رشوه آنها میلیاردی و کمترین جنایتشان، قتل است. آرمین مشرقی با استفاده از استعدادی که در هک و امنیت شبکههای اینترنتی دارد، کمکم تبدیل به یکی از رئوس تصمیمگیری این شبکه مافیایی میشود. او گروه را به هم میریزد، تقسیمبندیها و صفها را میشکند، از صفر مطلق، همه چیز میسازد و بیننده را شگفتزده میکند.
شگفتزدگی، رکن اساسی سریالی است که این بار نام «بهرام توکلی» را در قاموس نویسنده خود دارد. توکلی که بارها با فیلمهایش، استعداد و تسلط کارگردانی و اجراییاش را به رخ همگان کشیده بود، در سریال نهنگ آبی دست به کاری میزند که حتی نام توکلی کارگردان را در ذهن مخاطب کمرنگ میکند. هر اتفاقی در دل فیلمنامه سریال نهنگ آبی، عجیب و باورنکردنی از یک سو و ممکنالوقوع و قابل پیشبینی از سویی دیگر است. سریال بارها به مخاطب رودست میزند و بیننده را شگفتزده میکند. این دقیقا نقطهای است که تمام فیلمها و سریالهای پلیسی باید در آنجا بایستند، یعنی قلهای که اثر باهوشتر از مخاطب به نظر برسد و شخصیتی خلق شود که با استفاده از همین اطلاعاتی که بین او و مخاطب به مساوات به اشتراک گذاشته شده است، راهحلی بدیع برای قصه داشته باشد.
اگر قرار باشد نمونهای شبیه سریال نهنگ آبی نام ببریم، ناگزیر از یادآوری سریال بینظیر برکینگ بد هستیم. از شباهت داستان این دو سریال که بگذریم، در سریال برکنیگ بد نیز با طراحی بینظیری از داستانپردازی روبرو بودیم که در ابتدای هر اپیزود، فرجام موقعیت اصلی آن اپیزود را سخاوتمندانه و رندانه به مخاطب نمایش میداد. ولی بیننده کافی بود که تنها یک اپیزود را به تمام برساند که در روایت گیلیگان، هیچ اسپویلی تاثیرگذار نیست. زیرا نویسنده، شخصیت بینظیری مانند «والتر وایت» خلق کرده بود که بیننده مطمئن بود هر مشکلی با هوش بینظیر او حل خواهد شد و با دیدن فلشفوروارد ابتدای اپیزود، عطش پیگیری ماجرا برایش دوچندان میشد.
در سریال نهنگ آبی نیز مخاطب به دفعات از فرجام موقعیتها زودتر مطلع میشود ولی این که چطور یک جوان محجوب و سربهزیر تنها با استفاده از هوش و استعدادش، یک باند مافیایی را سر انگشت خود میچرخاند، مخاطب را به لذتی بیمانند برساند. لذتی که تنها منحصر به میل تحسین قهرمان یا کشف معمای موقعیت نیست، بلکه نوعی لذت منحصربهفرد و ویژهای که هر فرد در درونیترین لایههای روانی خود با آن روبرو است، نوعی لذت پنهان از جنایت و جرم، بدون نیاز به هیچ چشمانداز یا نیازی بیرونی که توجیهکننده آن باشد.
این میل عجیب، زمانی معنای وسوسه مخاطب را پیدا میکند که قهرمان داستان، یک انسان کاملا معمولی و از طبقه اجتماعی نُرم جامعه است. آرمین مشرقی بعد از اولین قتل در زیرزمین خانه محقرشان و پنهان کردن جسد، متوجه اتفاق عجیبی در درون خویشتن میگردد. روح شیطان در او حلول پیدا کرده است؟ گمان نمیکنم. وارد فرآیند جنایتآمیزی شده است که امکان خروج او ممکن نیست؟ باز هم جواب خیر است که اگر قاتل جوان سریال میخواست، میتوانست به راحتی از این منجلاب دامن برکشد. حتی نیاز مالی و لذت زندگی مرفه نیز از جایی به بعد برای آرمین مشرقی کمرنگ میشود.
جواب این سوال ریشه در همان لذتی است که همانطور که آرمین مشرقی را وسوسه کرده است، دست از ناخودآگاه مخاطب نیز برنمیدارد. او با لذت شر و اصالت شر آشنا شده است. او در اوج بینیازی به جای تهدید دکتر خالقی با بازی فرهاد آییش، کاری میکند که از هیچ انسانی برنمیآید. او شر را نه بعنوان فقدان خیر که به عنوان مفهومی فراتر از دو قطبی خیروشر برگزیده است. او شر و جنایت را نه به عنوان راهی برای پیشرفت و نه شیوهای برای انتقام و نه به عنوان آخرین راهحل بشری، بلکه به عنوان منش، شیوه و جهانبین خود انتخاب کرده است. وسوسهای پنهان و گردابی مخوف که بیش از آن که به آرمین مشرقی نزدیک باشد، به مخاطب سریال نزدیک است.
منتشر شده در روزنامه سازندگی
منتشر شده در سایت فرادید