از این ستون به آن ستون
ابوالفضل بنائیان
راهنمای جامع گیج کردن مخاطب
چگونه میتوان یک فیلم بلند سینمایی ساخت؟ در عمل پاسخ کارگردانهای فیلم کوتاه به این سوال، بسط دادن همان ساختار فیلم کوتاه در یک فیلم 90 دقیقهای و یا تجمیع چند فیلم کوتاه در ساختار اپیزودیک است. کارگردانهای موفق فیلم کوتاه در تجربه فیلم بلند اغلب تلاش میکنند تلاشهای فرمی خود را جایگزین قصه در سینمای بلند کنند و یا با ساختار اپیزودیک، ایدههای خلاقانه و تجربه شده خود در فیلمهای کوتاه را به هر طریقی که شده است به دل جریان اصلی سینما بیاورند. به همین دلیل تلاشهای فیلمسازان فیلم کوتاه اغلب به شکست و تباهی میانجامد. ولی پاسخی که «حسین امیری دوماری» و «پدرام امیری» با تجربه ساخت چندین فیلم کوتاه در مقام کارگردان فیلم جاندار به این سوال میدهند این است که کافی است هر موقعیت دراماتیکی را به موقعیت بعدی متصل کرد، فقط میبایست به مخاطب خود اجازه فکر کردن و تامل در هر موقعیت را نداد و مانند محکوم به اعدام در میدان تیر، گلولهها را یکی پس از دیگری به او شلیک کرد.
فیلم «جاندار» با یک سکانس پرانرژی و رقص و آواز شروع میشود. خانواده عروس در شب عقد دخترشان از دیررسیدن شام عروسی عصبانی هستند. مادر (سیمین معتمدآریا) و پدرِ عروس(مسعود کرامتی) از پسرشان (حامد بهداد) میخواهند که پیگیر شام میهمانی باشد، ولی اتفاق عجیبی رخ داده است. برادرِ خواستگار قبلی عروس، دو کوچه بالاتر ماشین حامل شام عروسی را دزدیده است و میخواهد میهمانی را به هم بریزد. برادران عروس با برادر خواستگار سابق درگیر میشوند و در یک زدوخورد، برادر خواستگار سابق چاقو میخورد و روی زمین میافتد. حامد بهداد از برادرش، جمال میخواهد که فرار کند، ولی فوت جوان، باعث میشود که قضیه پیچیدهتر شود. پدر از جمال که مرتکب قتل شده است میخواهد تا خود را معرفی کند تا بتواند برای او رضایت بگیرد، فرد دیگری پیشنهاد میدهد که جمال خودزنی کند تا قتل را به بهانه دفاع مشروع توجیه کند.
تا اینجا فیلم برای پیشرفت خود چند گذرگاه اخلاقی برای خود ساخته است، آیا برای خانوادهای که ناجوانمردانه مراسم عروسی را به عزا تبدیل کردهاند، میبایست دلسوزی کرد؟ آیا پیشنهاد پدر مبنی بر معرفی داوطلبانه قاتل به کلانتری، برآمده از عقیده او به تمکین قانون است یا پدر بر مبنای الگوی اخلاقی در پی دلجویی از خانواده قاتل است یا از همه نزدیکتر پدر تنها تلاش میکند تا خانواده مقتول را در معذوریت اخلاقی قرار دهد تا در آینده بتواند رضایت بگیرد. از طرف دیگر آیا پیشنهاد برادر قاتل در خودزنی، آیا اقدامی اخلاقی است و آیا در برابر خانوادهای که هیچ نسبتی با اخلاق ندارند، آیا باید دلسوزی کرد؟ و از همه مهمتر آیا دیدگاه پدر به ظاهر اصولگرای پدر که منفعت شخصی آینده را در نظر دارد صحیحتر است یا دیدگاه برادر که هیچ ادعای اخلاقی ندارد و تنها به منفعت برادرش فکر میکند؟
ولی فیلم «جاندار» به جای پاسخ به این سوال و تمرکز بر این مفاهیم، به طرز غریبی و با رگبار بیرحمانهای موقعیتهای دوگانه دیگری خلق میکند. از مادری که بعد از گریه خانواده مقتول، نمیتواند شهادت دروغ بدهد و تا پسری که جلوی این دروغ میایستد و میگوید که مقتول هیچ چاقویی در دست نداشته است و بعد به دروغ دیگری متوسل میشود که خودش با چاقو به بدنش ضربه زده است. ولی فیلم با حضور یاسر (جواد عزتی) در نقش همان خواستگار شکستخورده و برادر مقتول، به یکی از عجیبترین فیلمهای سینمای ایران از لحاظ هجوم نقاط عطف و تشتت معنا تبدیل میگردد. جواد عزتی میگوید که در صورتی حاضر به رضایت است که نوعروس از شوهرش طلاق بگیرد و به عقد او در بیاید، و بعد از کلی کلنجار و کنایه و اشک و آه، وقتی نوعروس شرط او را قبول میکند، چنین درخواست غیرقابل باور را با درخواست سقط جنین نوزاد تشدید میکند و به سریالهای مرحوم «فارسی وان» تنه میزند.
فیلم در ادامه از اینجا هم فراتر میرود و اختلاف خانواده قاتل را در تصمیمگیری به ناتنی بودن آنها ربط میدهد و برای سینمای هند، خط و نشان میکشد و هنوز ناتنی بودن فرزندان خانواده جا نیافتاده است که پای هووها را وسط میکشد که چطور پدری نابکار، مخفیانه زن دوم اختیار کرده است و اصلا این ظلم تاریخی به زنان است که چنین جهنمی را برپا کرده است و به تهمینه میلانی ادای دین میکند. کارگردانهای جوان فیلم به اینجا هم قانع نمیشوند و پای داماد خانواده را وسط میکشد که چرا این خانواده به همسرش به چشم وجهالمصالحهای جنسی در این کارزار مینگرند و فریاد وامصیبتا سر میدهد. اتفاق وقتی جالبتر میشود که خانواده همدست مقتول در درگیری برای رضایت به سراغ در خانواده با بازی مسعود کرامتی میروند و مسعود کرامتی برای گرفتن رضایت به سراغ همسر مقتول میرود، ولی این پایان کار نیست، یاسر که از توافق ضمنی همسر برادرش با خانواده قاتل مطلع میشود، پای حضانت فرزند برادرش را وسط میکشد و قضیه را سختتر میکند.
فیلمنامهنویس حتی به این آش شلهقلمکار هم رضایت نمیدهد و برای تشدید این بحران در خانواده قبل از شروع فیلم، طلاق حامد بهداد از همسرش را گرفته است تا هیچ نقطه آرامشی در هیچ جای فیلم دیده نشود و مخاطب میبایست نکوبخت باشد که پای درگیریهای قومیتی و مذهبی و داعش به این فیلم باز نمیشود، وگرنه اگر ملاک رضایت آرمانی فیلمساز در ترسیم موقعیت دراماتیک باشد، لابد باید در جلسه دادگاه زلزله بیاید و قاضی کشته شود و یا جهیزیه عروس تقلبی از کار در بیاید و باعث سرشکستگی عروس پیش خانواده همسرش شود و اصلا این سوال مهم را باقی نمیگذارد که چرا پدر عروس اساسا بدهکار نیست و طلبکارها برای وصول طلبشان، پاشنه در را از جا در نمیآورند.
فیلم «جاندار» با این فیلمنامه عجیب بیش از آن که نمایش وضعیت بغرنج دو خانواده درگیر قصاص باشد، شمایل افتضاح فیلمنامهنویسانی است که تا درس نقطه محرِک فیلمنامهنویسی را بیشتر نخواندهاند و جهانبینی در فیلم و دیدگاه مخاطب برای آنها، موضوعی زاید و اضافی است. ولی بیش از آن که این رگبار نقاط عدمتعادل نشانگر ضعف فیلمنامه باشد، راه فرار فیلمسازانی است که نمیدانند چطور ایده عقیم خود را به سرانجام برسانند. به همین دلیل، فیلم «جاندار» یکی از بدترین، ناشیانهترین و عاجزانهترین پایانهای سینمای ایران را دارد، چطور فیلمی که برای نمایش هر تصمیم جزئی کاراکترها، نقطه عدم تعادل داستانی خلق میکند و برای جزئیترین پیچش دراماتیک، خرده داستانی عجیب روایت میکند، برای پایان داستان و نتیجهگیری این کلاف سردرگم به دو نریشن بیربط و مردی که در افق محو میشود اکتفا میکند. از این شاخه به آن شاخه پریدن، اگرچه ممکن است حواس مخاطب را از سیر دراماتیک داستان پرت کند و پرسش اصلی داستان را به تعویق بیاندازد، ولی باعث از دست رفتن تمرکز تماتیک، وحدت ساختاری و توازن روایت میگردد؛ تا جایی که فیلم، تکتک انبوه موقعیتهای نمایشی خود را مثله میکند و بازی قابل قبول بازیگرانش را بیاثر میکند و فیلم را تبدیل به موجودی، بیخاصیت، بیارزش و بیسرانجام میسازد.