زبان مادری
زبان مادری
ابوالفضل بنائیان
فیلم ائو، زیرنویس یا دوبله مساله این است
فیلم «ائو» که این روزها به شبکه نمایش خانگی آمده است، آغازگر راهی جدید در سینمای ایران است که بعدها با فیلمهای «زغال»، «پوست» و «آتابای» ادامه یافته است؛ فیلمهای ایرانی که به زبان ترکی ساخته شدهاند. ولی فارغ از بحثهای سخیفی که درباره زبان رسمی و فاشیسم در جشنواره فیلم فجر سال گذشته شکل گرفت، به نظرم سوال مهمتری را طرح میکند که آیا انتخاب زبان ترکی برای این فیلمها، تنها الزامی وابسته به زبان مادری کارگردان و بازیگران این فیلمها بوده است یا تبدیل به عاملی برای ارزش افزوده این فیلمها شده است و حتی یک سوال دیگر اگر فیلم «ائو» با همین فیلمنامه و همین کیفیت بازیگری و کارگردانی به زبان فارسی ساخته شده بود، آیا به فیلم بهتری تبدیل میشد؟
سالها در سینمای جهان این سوال مطرح بوده است که چه تمایز یا مزیتی بین تماشای فیلم دوبله شده و فیلم زیرنویس وجود دارد. عدهای دوبله را همچون عاملی مزاحم میدانند که ارتباط مخاطب با صدای اورجینال فیلم را قطع میکند و در جریان فرآیند احساس مخاطب، خلل ایجاد میکند. این مشکلات که گاهی در اثر ترجمه و محدودیت در زمان ادای کلمات ترجمه شده نسبت به تلفظ کلمات در زبان اصلی توسط بازیگر باعث شده است که حتی همخوانی صدا و حرکت لب بازیگران را دچار مشکل کند. حتی برخی با توجه به سابقه دوبله در تلویزیون، این مهم را امری سیاسی میدانند که امکان سانسور را برای دستگاه نظارت تسهیل میکند. همهی این موارد تنها در صورتی قابل طرح است که فرض کنیم کل صدای آمبیانس و افکتهای صوتی فیلم حفظ میشود و دوبلور دارای صدایی به قدرت و پتانسیل بازیگر اصلی بود و میتوانست با کیفیت صدای اصلی، حس را منتقل کند.
از طرف دیگر عدهای بودند که اعتقاد داشتند که دوبله حتی میتواند ارزش افزودهای برای فیلم داشته باشد، فیلمهای انیمیشن، کمدیها و حتی فیلمهای تریلر نمونههایی بودند که با دوبله به اثری مناسبتر تبدیل شده بودند. خلاقیتهای مترجمان در ترجمه زبان عامیانه کاراکترها یا حتی جعل لهجههای فارسی برای شخصیتهای خارجی باعث شده بودند که مخاطبان گاها توانایی قبول این فیلمها با صدای اصلی را نداشته باشند. موافقان دوبله این اعتقاد را داشتند که دوبله باعث میشود که مخاطب دیالوگها را تنها با گوش دنبال کنند و حس بصری مخاطب میتوانند کاملا در اختیار بافت تصویری و کیفیت میزانسن فیلمها باشد.
قضیه وقتی جالبتر شد که دو استاد سینمای ایران برای دوبله فیلمهای خود که در خارج از ایران و با بازیگران خارجی ساخته بودند از دو شیوه کاملا متفاوت از جریان اصلی استفاده کردند. اصغر فرهادی برای دوبله فیلم «گذشته»، از دو بازیگر با صدای کاملا معمولی و کاملا به دور از تکنیکهای صداسازی و ملاحت دوبلوری استفاده کرد تا نشان دهد که برای حفظ ساختار یک دست و رئال یک فیلم، چه راه سخت و پیچیدهای وجود دارد. از طرف دیگر، عباس کیارستمی برای دوبله فیلم «کپی برابر اصل» از اداییترین و اگزجرهترین جنس صدا و شیوهای که برای دوبله به کار میرود، استفاده کردتا کنتراست بیشتری بین واقعیت و صدای دوبله به وجود بیاورد. فیلم کپی برابر اصل، درباره نسخههای کپی و اصلی بود که به تناوب و تعدد در اختیار مخاطب قرار میگرفت و مخاطب را مخیّر به انتخاب نسخههای اصلی و بدلی میکرد. به همین دلیل برای دوبله این فیلم نیز از این دوگانه استفاده کرده بود و خلاقانه قابلیت جدیدی از دوبله را معرفی میکرد.
ولی هنوز دو ویژگی جنجالی در فیلمهای زیرنویس شده و دوبله شده باقی مانده بود. طرفداران سینهچاک زیرنویس اعتقاد داشتند که فیلمهای دوبله شده باعث میشوند که تمامی هوش و حواس مخاطب در اختیار فیلم قرار گیرد و مخاطب را با تمرکز بالاتری پای فیلم بنشاند و در مقابل، طرفداران دوبله فکر میکردند که دوبله باعث میشود که ذهن مخاطب آسودهتر و با فراغ خاطر بیشتری در دنیای فیلم غرق گردد. ولی نکته اصلی آنجا بود که زبان فیلم میتواند به عاملی جهت وقفه در فرآیند درک معنا، مخاطب را از ورطه سرسری گرفتن معنای دیالوگها وارهاند و از این طریق با اختلال در شیوه ارسال و دریافت اطلاعات از زبان بازیگران تا ذهن مخاطب، درک عمیقتری به وجود آورد. زیرا ذهن انسان از فرط تکرار این فرایند ارسال و دریافت کلمات، عادت میکند بدون توجه به تمامیت کلمات دیالوگها، معنای کلی را استخراج کند یا حدس بزند. ولی زبان دوم یا فرآیند ترجمه یا خواندن زیرنویس باعث میشود که مرحله درک معنا بعد از دریافت اطلاعات در گیرنده به صورت کاملتر و عمیقتر در ذهن مخاطب به سرانجام برسد.
از طرف دیگر، شنیدن زبان خارجی و کلماتی که برای ذهن مخاطب بدون ترجمه قابل فهم نیستند، میتوانست همان آشناییزدایی و حس غرابت فضا را به وجود بیاورد. کلمات به زبان دیگر، میتوانست فضای فیلمها را از تخت و مسطح بودن سکانسها جدا کند و فضایی جدید برای مخاطب ترسیم کند. این همان نکتهای است که برادران ارک با آگاهی و هوشمندانه برای ساخت فیلم ژانر وحشت خود یعنی «پوست» انتخاب کرده بودند. زبان ترکی در فیلم «پوست» باعث به وجود آمدن فضایی غریب در یک فیلم ایرانی شده بود که میتوانست فیلم را از بزرگترین معضل فیلمهای ایرانی ژانر وحشت به سلامت برهاند.
ولی درباره فیلم «ائو» قضیه کمی متفاوت است، فیلم ائو با یک تراژدی آغاز میشود، کارگردان با نگه داشتن تنش دراماتیک و انرژی هر سکانس، کمکم کمدی را به داستان میکشاند و یک کمدی سیاه ترسیم میکند و با چیرهدستی و ظرافتی قابل تحسین، ذرهذره گرههای دراماتیک داستان را باز میکند و سیمای هیولای وحشتناک داستان را به نمایش میگذارد. موارد ذکر شده، نقاط طلایی داستان فیلمی است که فاصله بسیاری با سایر آثار سینمایی دارد و باعث تحسین و تشویق منتقدان و مخاطبان سینما شده است. ولی بحث اصلی اینجاست که این موارد هیچ رابطه متناظری با زبان فیلم ندارد. فیلم «ائو» با داستان قدرتمند و ظریف خود فارغ از زبان خود ارزشمند و قابل احترام است، تا جایی که حتی تماشای چندباره آن نیز دلنشین و ارزشمند است. یعنی اگر فیلمی با قدرت بازیگردانی، کارگردانی به زبانی غیر از زبان ترکی نیز ساخته میشد، باز هم اثری ارزشمند و درخور توجه بود. زبان ترکی فیلم «ائو» اگرچه عاملی مزاحم برای درک و ارتباط با فیلم نیست، ولی کارکردی بنیادین در داستان خود ندارد و چه بسا با زبان فارسی برای مخاطب فارسیزبان یا انگلیسی برای مخاطب جهانی، حتی میتوانست ارتباط با طیف گستردهتری را شامل شود. ولی نکته اصلی و ارزشمند فیلم جایی است که انتخاب زبان ترکی برای این فیلم، نه اقدامی جهت متمایزنمایی و ادای تفاوت نیست. راز موفقیت فیلم «ائو» در حسی است که ایجاد میکند و به مخاطب خود انتقال میدهد و این انتقال حس، فراتر از زبان و قومیت است، زیرا این حس ارزشمند، برآمده از فیلمنامه دقیق، بازیگردانی حساب شده و کارگردانی هوشمندانه فیلم است. برخلاف فیلم «آتابای» که تلاش میکند ناتوانی کارگردان در ایجاد حس و شیمی صحنه را با ادا و اطوارهای زبان غییرفارسی خود بپوشاند. زیرا قبل از زبان مادری، این زبان هنر است که با مخاطب ارتباط برقرار میکند و فیلم را نجات میدهد. این دقیقا همان راهی است که از کیارستمی و فرهادی به رغم ناآشنایی با زبان فیلمهایشان در خارج از کشور، کارگردانهای موفق و سربلندی میسازد. شاید ذکر این نکته خالی از لطف نباشد که برنیس بژو در مصاحبهای درباره نحوه کارگردانی فرهادی در فیلم گذشته گفته بود که اصغر فرهادی در پلانهای مختلف بدون آگاهی از زبان فرانسه، از بازیگر میخواهد که حسی خاص را به خود بگیرند و برنیس بژو از سر شیطنت در یک پلان تلاش میکند که حسی متفاوت از خواسته کارگردان را اجرا کند. صحنه کات میخورد و فرهادی متوجه نمیشود و با خود میگوید که شاید روش فرهادی چندان هم کارا و موثر نبوده است که چند روز بعد با تماس تدوینگر فیلم مواجه میشود متوجه ناهمگون بودن این پلان با سکانس میشود. زیرا این زبان هنر است که فراتر از کلمات، فراتر از قاب و فراتر از داستان و از همه مهمتر فراتر از زبان مادری، میتواند ارتباط بین انسانها را شکل دهد.